ظاهر شدن قبر حضرت امام علی (ع) در زمان هارون

و شیخ مفید نقل کرده: روزی هارون‌الرشید به آهنگ شکار از کوفه بیرون رفت و به جانب «غَریَّیْن» و «ثَوِیَّه» توجّه نمود و در آنجا آهوانی دید، فرمان داد تا بازهای شکاری و کِلاب مُعَلَّم (سگان تعلیم دیده) را برای شکار آهوان رها کردند و بر آن‌ها بتاختند. آهوان که چنین دیدند فرار کرده به پشته‌ای پناه بردند و در آنجا بیارمیدند، بازها در ناحیه‌ای بیفتادند و تازی‌ها باز شدند و رشید از این مطلب در عجب شد.
دیگر باره آهوان از فراز پشته به نشیب آمدند، بازها و تازی‌ها آهنگ ایشان نمودند، دیگر باره آهوان به آن پشته پناه بردند و جانوران شکاری از قصد ایشان برگشتند تا سه مرتبه کار بدین‌گونه رفت.

هارون سخت در عجب شد؛ غلامان خود را امر کرد که تعجیل کنید و مردی را که از حال این مکان با خبر باشد بیاورید؛ غلامان رفتند و از قبیله بنی اسد پیرمردی را حاضر کردند؛ هارون از وی پرسید که حال این پُشته چیست و در این مکان چه کیفیّتی است؟
گفت: اگر مرا امان می‌دهی قصّه آن را به عرض می رسانم؛ گفت: با خدا عهد کردم که تو را اذیّت نکنم و در امان باشی، الحال آنچه دانی بگو؛ گفت: خبر داد مرا پدرم از پدران خود که می‌گفتند
«قبر مطهّر امیرالمؤمنین» (علیه‌السلام) در این پشته واقع است و حق‌تعالی آن را حرم امن و امان خود قرار داده که هر چه به آن پناه بِبَرَد در امان باشد.

امام موسی کاظم (ع)

شهادت امام موسی کاظم (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

امام موسی کاظم (ع)

ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) (۱۲۸-۱۸۳ق)، ملقب به کاظم، عبد صالح و باب الحوائج، امام هفتم از ائمه اثنی‌عشر (علیهم‌السّلام) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (علیهم‌السّلام) است.
آن حضرت بعد از چندین بار زندان شدنی به دست خلفای عباسی، آخرالامر به دستور هارون عباسی در زندان مسموم و به شهادت رسید و در مقابر قریش بغداد دفن گردید که امروزه به حرم کاظمین در شهر کاظمین مشهور است.

۱ - معرفی اجمالی

نام: موسی‌ بن جعفر.
کنیه: ابوابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل.
القاب: کاظم (به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه)، صابر، صالح، امین و عبد صالح (به جهت کثرت زهد و عبادت).
[۱]
نکته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری. برخی نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند.
محل تولد: ابواء (منطقه‌ای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی).
میلادش برای امام صادق (علیه‌السّلام) چنان شادی‌بخش بود که آن حضرت به‌همین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود.
نسب پدری: امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السلام).
نام مادر: حُمَيْدَه مصفّاة. نام‌های دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده‌ اندلسیه نیز برای او نقل شده است. حمیده کنیزی از اهل بربر (مغرب) یا از اهل اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را صاعد بربری گفته‌اند. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق (علیه‌السّلام) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‌داد. و درباره‌اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکی، مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانی نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتی که از خدای متعال برای من و حجت پس از من است.» برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده‌اند.
خصوصیات ظاهری: قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتی «الملک للّه وحده» بود.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (علیه‌السّلام)، در شوال ۱۴۸ هجری تا رجب سال ۱۸۳ هجری، به مدت ۳۵ سال. آن حضرت در سن بیست سالگی به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری، در سن ۵۵ سالگی، به‌ وسیله زهری که در زندان سندی بن شاهک به دستور‌ هارون ‌الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم‌اکنون به «کاظمین» معروف است.

۲ - امامت

بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (علیه‌السلام) (۱۴۸ق) در بیست سالگی به امامت رسید و ۳۵ سال رهبری و ولایت شیعیان را بر عهده داشت.
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حديث مشهور جابر انصاری با صراحت از امامت حضرت کاظم (علیه‌السلام) ياد كرده است و نيز امام صادق (علیه‌السلام) آشكارا او را امام پس از خود مى‌خواند.
[۲]

برترى امام كاظم (علیه‌السلام) بر مردمان روزگار خويش نيز دليلى ديگر بر امامت او است؛ چنان‌كه ابن حجر هیثمی از علماى سنّی‌مذهب درباره ايشان مى‌گويد: «موسى كاظم در علم و معرفت و كمال و فضل وارث پدر خويش بود. او از همه كس پارساتر و داناتر و بخشنده‌تر بود.»[۳]
جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام) به‌قدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (علیه‌السلام) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (علیه‌السلام) مانند مفضل بن عمر جعفی و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسی الکاظم (علیه‌السلام) را از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده‌اند و بدین‌ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

۳ - زمامداران معاصر

۱. مروان بن محمد اموی – معروف به مروان حمار (۱۲۶-۱۳۲ق)؛
۲. ابوالعباس سفاح عباسی (۱۳۲-۱۳۶ق)؛
۳. منصور عباسی (۱۳۶-۱۵۸ق)؛
۴. مهدی عباسی (۱۵۸-۱۶۹ق)؛
۵‌. هادی عباسی (۱۶۹–۱۷۰ق)؛
۶‌. هارون الرشید (۱۷۰–۱۹۳ق).

۴ - حبس امام در زمان مهدی

امام کاظم (علیه‌السلام) با آن‌که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‌اند به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته‌اند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می‌دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است. مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی نمود و به مدینه‌اش بازگرداند.

۵ - علت حبس و شهادت

درباره حبس امام موسی (علیه‌السلام) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در الارشاد روایت می‌کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است.
زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن‌را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد بن اشعث را همه‌کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسی (علیه‌السلام)، و یحیی این معنی را به هارون اعلام می‌داشت. سرانجام یحیی بن خالد، پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.
می‌گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار می‌خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می‌دهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش می‌خواهم که موسی بن جعفر را به زندان می‌افکنم زیرا او می‌خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامه‌ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد.
چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد.
هارون عبّاسى، وجود امام كاظم (علیه‌السلام) را در زندان نيز تاب نياورد و فرمان داد ايشان را مسموم كنند.
آخرالامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد. بدين‌سان، امام (علیه‌السلام) به سال ۱۸۳ق در پنجاه و پنج سالگى در زندان بغداد به شهادت رسيد.
چون آن حضرت وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش (كاظمين عراق) دفن کردند.
[۴]

۶ - تاریخ شهادت

[ویرایش]تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ق در ۵۵ سالگی گفته‌اند.

۷ - پانویس

۱. مفید، محمد بن محمد، مصنّفات الشيخ المفيد، ج۱۱، ص۲۱۵.

۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۵۰.

۳. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصّواعق المحرقة، ج۲، ج۵۹۰.

۴. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة، ج۳، ص۲۷.

۸ - منبع

• فرهنگ شیعه، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۱۱۲.
• نرم‌افزار جامع‌الاحادیث، قسمت اهل‌بیت، امام کاظم.
• سید تقی واردی، خاندان عصمت (علیهم‌السلام)، ص۱۷۵-۱۸۶.

امام جواد (ع)

میلاد با سعادت امام جواد (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

امام جواد علیه السلام نهمین امام شیعیان دوازده امامی بعد از پدرش علی بن موسی الرضا و قبل از پسرش هادی می باشد. از امام جواد علیه السلام گاهی با عنوان ابوجعفر هم یاد می کنند. جواد و تقي مهم ترين و مشهورترين القاب امام نهم است.

تولد امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام میوه دل ثامن الحجج علیه السلام در دهم رجب 195 ق در مدینه منوّره زاده شد و بر شاخسار امامت شکوفا گشت. پدر بزرگوار امام جواد علیه السلام ،حضرت امام رضا علیه السلام و مادرش بانوی گرامی و بافضیلتی به نام سبیکه است که امام رضا علیه السلام او را خیزران نامید. حضرت همواره از ایشان به نیکی یاد کرده او را با تعابیری چون بانویی پاک دامن و بانوی بافضیلت نام می بردند.

سالهای اولیه زندگی امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام به ابن الرضا (پسر رضا) نیز خوانده می شد. پدر امام جواد علیه السلام او را ابوجعفر خطاب می کرد. و برای اینکه با محمد باقر، امام پنجم، که او هم ابوجعفر نامیده می شد اشتباه نشود، تاریخ نویسان امام جواد علیه السلام را ابوجعفر ثانی می نامیدند.

امام جواد علیه السلام در مدینه به دنیا آمد و به نوشته شیخ کلینی، مادرش کنیزی از نوبیا در شمال آفریقا به نام حبیبه بود. با این حال برخی او را خیزران، از امپراتوری روم شرقی می دانند و برخی دیگر او را از خانواده ماریه، همسر پیامبر اسلام می دانند. پدر امام جواد علیه السلام عادت داشت به اصحابش یادآوری کند که صاحب فرزندی خواهد شد که بعد از او عهده دار منصب امامت خواهد شد.

با این حال زمان زیادی گذشت تا شیعیان فرزند مذکور را با چشم خودشان ببینند. امام جواد علیه السلام تنها چهار سال داشت وقتی پدرش مجبور شد او را در مدینه تنها گذاشته، برای بر عهده گرفتن مقام جانشینی که مامون برایش تدارک دیده بود، عازم سفر به خراسان شود. شیعیان عادت داشتند از رضا بپرسند آیا اگر برای او اتفاقی بیفتد، پسری در آن سن خواهد توانست مسئولیت امامت و رهبری شیعه را بر عهده بگیرد؛ و رضا معمول بود داستان عیسی را برایشان نقل کند که حتی سن کمتری داشت وقتی به مقام نبوت رسید.

كنيه هاي امام جواد علیه السلام
براي امام جواد عليه السلام چهار كنيه وجود داشته است. امام محمد تقی علیه السلام با عنايت به اينكه تنها فرزند امام رضا عليه السلام بوده اند كنيه ابن الرضا و با توجه به نام تنها فرزند پسرشان امام علي نقي عليه السلام كنيه ابوعلي و در پرتو بندگي خدا كنيه ابوعبدالله داشته اند. اما كنيه مشهور امام جواد علیه السلام، ابوجعفر بوده است.

ابوجعفر در صحيفه فاطميه الهي كه در اختيار امامان بوده و اكنون در نزد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي باشد ثبت است. اين كنيه به قدري مشهور شده و به كار رفته كه جايگزين نام اصلي آن حضرت گرديده است.

از القاب امام جواد (ع) می توان به مرتضي، مختار، متوكل، متقي و زكي اشاره کرد.

القاب امام جواد علیه السلام
لقب هايي كه براي امام جواد علیه السلام تنها فرزند امام رضا عليه السلام در تاريخ زندگاني آن حضرت به كار رفته است گوياي فضايل و اوصاف الهي اين امام است و امتيازات اين اسوه عالي رانشان مي دهد.

تقي، جواد، منتجب، مرتضي، مختار، متوكل، متقي، زكي، قانع، نجيب و عالم يازده لقب براي امام امام جواد علیه السلام است كه ابعاد شخصيت بزرگ الهي آن حضرت را آشكار مي نمايد.
جواد و تق مهم ترين و مشهورترين القاب امام نهم است. البته در ميان ايرانيان بيشتر لقب جواد رايج است و آن حضرت با عنوان جوادالائمه شناخته مي شوند. جود و بخشش و سخاوتمندي فوق العاده امام عامل اشتهار آن حضرت به جواد بوده است.

دوران امامت امام جواد علیه السلام
دوران کودکی امام جواد علیه السلام از دوران شیرخوارگی تا زمانی که در سن هفت سالگی به امامت رسید، با حوادث گوناگون آمیخته است.
با شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد در سن کودکی، یکی از موضوعاتی که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرد، کم‌ سن‌ و‌ سالی امام جواد علیه السلام جهت مقام امامت بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد به تبیین آن پرداختند و به شبهه‌ها پاسخ گفتند.

جایگاه امام جواد علیه السلام نزد خدا
امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت و لیاقت و بهره‌مندی از موهبت الهی از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم، پدر بزرگوارش و تمام کسانی که بهره‌ای از شناخت امام دارند برخوردار است. اگر چه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم علیهم السلام همواره در مقام توطئه و سرکوب و تحقیر آنان بوده اند، اما حقانیت و صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشه‌های دشمنان را خنثی و بی‌تأثیر می‌ساخته است و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار می‌گرفته‌اند.

ازدواج امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام نیز با هوشمندی و درایت مخصوص‌به‌خود، در برخورد با حاکم ستمگر عباسی، مامون، که قاتل پدرش امام رضا علیه السلام بود به گونه‌ای عمل نمود که مامون نیز افتخار خویش را در انتخاب او برای ازدواج با دخترش ((ام فضل (لبابه)|ام فضل ))می‌دید.
در دوران زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل (تا هنگام شهادت) حوادث گوناگونی اتفاق افتاده است.

امام هادی (ع)

شهادت امام هادی (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.
امام هادی علیه السلام

امام هادی (علیه‌السّلام) (۲۱۲-۲۵۴ق)، فرزند امام جواد (علیه‌السّلام) ملقب به «نقی»، «هادی» و ابوالحسن الثالث، پیشوای دهم شیعیان است.
امام‌ هادی (علیه‌السّلام) هم‌عصر شش نفر از خلفای عباسی بود. متوکل عباسی به علت اینکه از وجود امام در مدینه برای حکومت خویش، احساس خطر می‌کرد آن حضرت را به سامراء خوانده و تحت مراقبت حکومت خویش قرار داد و یک‌بار هم نقشه قتل ایشان را کشید ولی نافرجام ماند. سرانجام امام هادی (علیه‌السّلام) به دستور معتز عباسی مسموم و در سوم ماه رجب سال ۲۵۴ق به شهادت رسید، (۲۶ جمادی الثانی و ۲۷ ماه رجب هم ذکر شده) بعد از تشییع باشکوه در خانه خود مدفون گردید.

۱ - زندگی‌نامه

امام هادی (علیه‌السّلام) امام دهم شیعیان جهان است که در نیمه ذی حجه سال ۲۱۲ق در شهر صریا‌ (حومه مدینه) به دنیا آمد. پدرش امام جواد (علیه‌السّلام) و مادرش سمانه است. [۱][۲][۳]
حضرت امام‌ هادی (علیه‌السّلام) در ۸ سالگی، پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده‌دار مقام امامت گردید و پس از ۳۳ سال امامت، در سن ۴۱ سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند.
[۴][۵]

۲ - خلفای هم‌عصر امام

[ویرایش]امامت امام‌ هادی (علیه‌السّلام) همزمان با خلافت ۶ خلیفه عباسی بود. مقارن بود با ۷ سال باقیمانده از خلافت معتصم برادر مامون، واثق پسر معتصم به مدت ۵ سال، متوکل برادر واثق ۱۶ سال، منتصر پسر متوکل به مدت ۶ ماه، مستعین پسر عموی منتصر ۴ سال و معتز پسر دیگر متوکل که سه سال خلافت کرد. امام‌ هادی پس از گذشت یکسال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسید و جسم حضرت، در سامرا در خانه مسکونی حضرت مدفون گردید. [۶][۷]

(شیخ مفید در الارشاد به جای شهادت از لفظ وفات استفاده کرده است.)

۳ - کمبود منابع درباره شهادت

[ویرایش]نکته مهم در شهادت امام‌ هادی (علیه‌السّلام) این است که حضرت در سامراء به سبب کنترل بسیار شدید و خفقان حاکم و منع دوستان و شیعیان از دیدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفین حتی نزدیکترین یاران امام نیز از حال و وضع امام بی‌خبر یا بسیار کم اطلاع بودند. [۸][۹]

و به همین دلیل است که منابع اشاره دقیقی به نحوه شهادت امام ندارد. منابع فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذکر کردند بدون ذکر زمان دستور خلیفه به مسموم کردن و اینکه چه کسانی مامور این جنایت شدند و چه زمانی این عمل پلید از آنان سر زد. حتی در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نیست. (سن امام را بین ۴۰ تا ۴۲ سال ذکر کرده‌اند و روز شهادت امام را یا ذکر نکرده‌اند یا سوم رجب یا بیست و هفتم رجب و یا در ماه جمادی الثانی ذکر کرده‌اند که خواهد آمد.)

۴ - تبعید امام هادی

[ویرایش]امام‌ هادی (علیه‌السّلام) در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان بنی عباس رنج‌ها و محنت‌های زیادی کشید. در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود.
متوکل وجود امام‌ هادی (علیه‌السّلام) را خطر بزرگی برای حکومت خویش احساس می‌کرد، از این‌رو، تصمیم گرفت تا با دو روش همزمان در یک اقدام، از بحرانی‌تر شدن اوضاع جلوگیری کند. یکی حمله به یاران امام و نابود کردن آثار شیعیان به گونه‌ای که قبر امام حسین (علیه‌السّلام) را نیز تخریب کرد و دوم دور کردن امام از مدینه که پایگاه سازمان تشیع بود.
[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]

۴.۱ - زمینه‌ها و انگیزه‌ها

دوران امامت امام‌ هادی (علیه‌السّلام) بیش از ۳۳ سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپری کرد. در این مدت، گروه‌های بسیاری از شهرهای شیعه‌نشین ایران، عراق و مصر برای بهره‌گیری از محضر امام به سوی مدینه آمدند. [۱۵]
امام در این شهر چنان موقعیت و محبوبیتی بین مردم یافت که دولتمردان عباسی، به شدت از این وضع احساس خطر می‌کردند. برای نمونه، بُرَیحه عباسی (نام او در الارشاد، عبداللّه بن محمد ضبط شده است که امور نظامی و اقامه نماز را در حرمین شریفین عهده‌دار بوده است.
[۱۶]

در نامه‌ای به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را می‌خواهی، علی بن محمد (علیه‌السّلام) را از این شهر بیرون کن، زیرا او مردم را به سوی خود فرا خوانده و عده بسیاری نیز دعوتش را پذیرفته‌اند....» [۱۷]
عباسیان که هراس بسیاری از رهبری شیعه و خطر حرکت شیعیان بر ضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدین‌ترتیب، تبعید و مراقبت نظامی را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار می‌رفت، دوباره در دستور کار قرار دادند.

۴.۲ - نامه‌نگاری بین امام و متوکل

امام از مضمون نامه آگاهی یافته و در نامه‌ای به متوکل، وی را از دشمنی‌ها و کینه‌توزی و دروغ‌پردازی نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستی مزدورانه و دو پهلو در پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به کاتب دربار دستور داد تا نامه‌ای به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان می‌کرد، ولی در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود.
همچنان که یزداد، پزشک مسیحی دربار با آگاهی از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنیده‌ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن علی (علیه‌السّلام) به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهره‌های سرشناس به وی گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آن‌ها خارج شود...».
[۱۸]
متوکل برای کاهش پی آمدهای منفی احضار امام، نامه‌ای محترمانه به ایشان نوشت.
«به نام خداوند بخشایشگر مهرورز. اما بعد، همانا امیرالمؤمنین از قدر و منزلت والای شما آگاه است، و خویشاوندی تو را مد نظر دارد و حقّ شما را بر خود لازم می‌داند، و برای بهبود کار تو و خاندانت هرچه لازم باشد، انجام می‌دهد تا سربلندی و آسایش خاطر تو و خاندانت را آماده سازد. امیرالمؤمنین، مشتاق دیدار شماست و دوست دارد تجدید عهدی با شما کرده و شما را از نزدیک ببیند. اگر مایل به زیارت و ماندن پیش او تا هر زمان که خواسته باشی هستی، خود و هر کس از خانواده، غلامان و اطرافیانت را که می‌خواهی، برداشته و با کمال آرامش و آسودگی خاطر، به سوی خلیفه حرکت فرما و هر طور که می‌خواهی، راه را طی کن و هر روز که خواستید، فرود آمده و اگر هم بخواهید، یحیی بن هرثمه، پیشکار مخصوص امیرالمؤمنین و لشکریانی را که همراه او هستند، همراه شما می‌فرستم و به او دستور می‌دهم که در خدمت شما باشد...»
[۱۹]
اما به راستی، نوشتن نامه‌ای با کلماتی محترمانه از کسی چون متوکل که از هیچ ستمی بر خاندان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و هر کسی که کوچک‌ترین ارتباطی با آنان دارد، خودداری نمی‌کند، جای بسی شگفتی است و نشان‌دهنده هراس شگرفی است که این دشمنان شیعه از امام داشته‌اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنی نشان می‌دهد و هم خود را «امیرالمؤمنین» می‌خواند و عنوان حاکمیت بر مؤمنین را برای خود محفوظ می‌دارد.
وی به امام می‌فهماند که او همچنان حاکمیت خاندان پیامبر را نپذیرفته و امام نیز مجبور به اطاعت از وی است. او مدام از تمجید مقام شامخ امام سخن به میان می‌آورد، اما «یحیی بن هرثمه» را برای رکابداری امام می‌فرستد، ولی تاریخ از همراهی فرماندهی نظامی به اتفاق سیصد سرباز مسلح خبر می‌دهد.
[۲۰]

آن‌گونه که بیان خواهد شد، این رفتار به جلب خشونت‌آمیز و محتاط نظامی بیش‌تر شبیه است تا استقبالی رافت انگیز.

۴.۳ - واکنش مردم

وقتی یحیی بن هرثمه برای ابلاغ نامه متوکل و اجرای مقدمات تبعید نزد امام ایشان آمد. مردم جلوی خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و شیون و زاری از نهاد آنان برخاست؛ به گونه‌ای که یحیی بن هرثمه می‌گوید: «من تا آن روز چنین شیون و زاری‌ای ندیده بودم و هرچه سعی کردم آن‌ها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره او (امام‌ هادی (علیه‌السلام) قصد و دستور سوئی ندارم، ولی فایده‌ای نداشت. سپس خانه او را تفتیش کردم، ولی در آنجا چیزی جز قرآن، کتاب و چیزهایی مانند آن نیافتم....» [۲۱]

۴.۴ - رخدادها در راه تبعید

امام، در سال ۲۴۳ق، از مدینه به سامرا تبعید شد. [۲۲]

همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، یحیی بن هرثمه در ابتدای این سفر از خود قاطعیت و سخت‌گیری بسیاری نشان داد. البته، در بین راه کرامت‌هایی از امام و حوادثی رخ داد که سبب علاقه‌مندی و تغییر رویه او شد.
امام در برخورد با هواداران خلافت عباسی، چنان حساب شده عمل می‌کرد که در دیداری، طرف مقابل تغییر رویه می‌داد و به علاقه‌مندان اهل بیت (علیهم‌السّلام) مبدّل می‌گردید.

۴.۵ - تحقیر امام در سامرا

هنگامی که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و برای تحقیر امام، ایشان را در محلی که «خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جای دادند.
«صالح بن سعید»، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! این ستمکاران در همه امور سعی در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلی که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جای داده‌اند». امام در پاسخ او فرمود: «ای پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان می‌کنی که این امر سبب پایین آمدن شان من می‌شود؟» سپس برای تسکین او که از دوستداران خاندان وحی بود و نیز برای نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوی چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن». صالح بن سعید می‌گوید: «باغ‌هایی زیبا و آراسته، نهرهایی جاری و درختانی سرسبز دیدم که عطری دل نواز از آن‌ها به مشام می‌رسید و حور و غلمان بهشتی در آن دیده می‌شد که بسیار سبب شگفتی من شد». آن‌گاه امام به او فرمود: «ای پسر سعید! ما هر جا باشیم، این‌ها از آن ماست. حال می‌بینی که ما در خان صعالیک نیستیم.»
[۲۳][۲۴]

۴.۶ - تبعیدگاه نظامی

امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانه‌ای که در یک اردوگاه نظامی قرار داشت، بردند.
متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدین‌وسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامی، ابتکار عمل را از امام سلب کند. «صقر بن ابی‌دلف» می‌گوید: «هنگامی که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالی که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: برای چه آمده‌ای؟ گفتم: سرورم! آمده‌ام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: ‌ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی. فعلاً به من آسیبی نمی‌رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر!»
[۲۵]

۴.۷ - رفتار خلفا با امام

متوکل دستور داد‌ حضرت را کاملا تحت نظر گیرند و خانه‌شان را محاصره کرده و مانع دیدار شیعیان با ایشان و استفاده دانش‌پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت کرد و حتی ایشان را در تنگنا و محاصره اقتصادی قرار داد و رساندن حقوق شرعیه و هدایا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتی سخت نمود. [۲۶]
این وضعیت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت.
یکی دیگر از سختگیری‌های متوکل در آزار امام‌ هادی (علیه‌السّلام) این بود که گاه و بی‌گاه به ماموران خود دستور می‌داد تا ناگهانی به خانه امام ریخته و آنجا را بازرسی کنند به امید آنکه سلاح یا مدرکی دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت بدست آورند. لکن در این حمله‌های شبانه جز کتاب‌های علمی و ادعیه چیزی یافت نمی‌شد.
[۲۷]
گاهی متوکل فرمان می‌داد حضرت را در هر حالتی که هست به دربار آورند. در یکی از این احضارها امام در حالی بر متوکل وارد شد که او مست و لایعقل در کنار جام‌ها و سبوهای شراب و در میان گروه‌های خنیاگر و رقاصه افتاده بود. امام بی‌توجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالی به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصیحت‌گویی و یاد‌آوری قیامت پرداخت و فسق و فجور و می‌خوارگی و بدکارگی او را محکوم ساخت. موکل بر آشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند.
[۲۸]

حضرت روانه زندان شد و شخصی از حضرت شنید که می‌فرمودند: «انا اکرم علی الله من ناقه صالح» (ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم‌ترم.) و سپس این آیه را خواندند‌ «تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب؛ [۲۹]

در خانه‌هایتان سه روز به آسایش و خوشگذرانی سپری کنید‌ (سپس عذاب الهی خواهد رسید) آن وعده‌ای است که دروغ نخواهد بود.»
بیش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید.
[۳۰][۳۱]
منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت ولی این آرامش نسبی امام و شیعیان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسی خلافت در مقابل شیعیان بود. امام‌ هادی (علیه‌السّلام) با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفی و عدم همکاری حضرت هراس داشتند و رنج می‌بردند تا اینکه تنها راه خویش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدین‌ترتیب امام‌ هادی (علیه‌السّلام) نیز مانند امامان پیشین به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گردید.
[۳۲][۳۳]

۵ - توطئه نافرجام متوکل

[ویرایش]امام در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشت.
هر بار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدی را برای ترور شخصیتی امام طراحی می‌کرد، با شکست سختی روبه‌رو می‌شد. شکست‌ها و تلاش‌های پی‌درپی و بی‌ثمر متوکل به حدی او را در رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزی در جمع درباریان خود فریاد زد: «وای بر شما! کار ابن الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هرچه تلاش کردم او جرعه‌ای شراب بنوشد و در مجلس بزمی با من هم‌نشین گردد، نشد....»
[۳۴]
ناکامی و شکست متوکل وی را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این‌رو، دستور قتل او را به «سعید حاجب» داد.
«ابن اورمه» می‌گوید: «نزد سعید حاجب رفتم و این در زمانی بود که متوکل، اباالحسن (علیه‌السّلام) را به او سپرده بود تا وی را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست داری خدای خود را ببینی؟ گفتم: سبحان اللّه! خدا با چشم دیده نمی‌شود. گفت: منظورم همان کسی است که شما او را امام می‌خوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست. وقتی بیرون آمد، داخل شو. هنگامی که پیک بیرون آمد، وارد اتاقی شدم که امام در آن زندانی بود. داخل شدم و دیدم که قبری جلوی پای امام کنده‌اند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: برای چه گریه می‌کنی؟ گفتم: برای آنچه می‌بینم. فرمود: برای این گریه نکن؛ زیرا آن‌ها به خواسته‌شان نمی‌رسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا خون او و هوادارش را که دیدی، خواهد ریخت. به خدا سوگند، دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید.»
[۳۵]
همچنین در اقدامی دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور می‌دهد که امام را با شمشیرهای برهنه به قتل برسانند. او به قدری خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهای آخته انتظار امام را می‌کشیدند، تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند. با دیدن وقار و شکوه امام آن‌چنان تحت تاثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتی امام را با احترام بدرقه کردند. هنگامی که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: «چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟» پاسخ دادند: «آن هیبت و شکوهی که در او دیدیم، فراوان‌تر از هراس صد شمشیر برهنه بود که قدرتی در برابر آن نداشتیم؛ به گونه‌ای دل‌های ما را آکند که نتوانستیم آنچه را امر کرده بودی، به انجام رسانیم.»
[۳۶]
به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.

۶ - مسمومیت و شهادت امام

امام‌ هادی (علیه‌السّلام) پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفای بعدی زندگی کرد. اگرچه فشارهای دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولی سیاست‌های کلی دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستای اسلام‌زدایی، تغییری محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شدید نظامی، روزگار می‌گذراند.
سرانجام توطئه دشمنان امام‌ هادی (علیه‌السّلام) برای ایشان به ثمر رسید و وی به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» که در آب یا انار ریخته شده بود،
[۳۷] مسموم شد.
«ابو دعامه» می‌گوید: «امام در بستر بیماری بود و من برای عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون برای عیادت من آمدی، برگردن من حقی پیدا کردی و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیماری آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام می‌آمدند. آن حضرت به صورت کتبی و شفاهی، امام پس از خود را به آنان معرفی کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانی نشوند.»
[۳۸]

۷ - تاریخ شهادت

منابع معتبر و مورخان شیعه شهادت حضرت را در‌ ماه رجب سال ۲۵۴ق [۳۹][۴۰][۴۱][۴۲]

می‌دانند. آیت‌ الله مرعشی نجفی شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال ۲۵۴ق می‌داند [۴۳]

گرچه برخی منابع شهادت حضرت را در ماه جمادی الثانی [۴۴][۴۵] یا ۲۷ رجب [۴۶] نیز ذکر کرده‌اند.
«احمد بن داود» می‌گوید: «اموال بسیاری را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن می‌بردم. هنگامی که رسیدم، مردی که بر شتری سوار بود، پیش من آمد و گفت: ‌ای احمد بن داود و «ای محمد بن اسحاق»، من حامل نامه‌ای از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: من امشب به سوی بارگاه الهی رخت بر می‌بندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن (علیه‌السّلام) به شما برسد. ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولی این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفی داشتیم....»
[۴۷]

۸ - تشییع و خاک‌سپاری

[ویرایش]در روز شهادت امام، جماعت بسیاری از بنی‌هاشم، بنی ابی‌طالب و بنی عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زاری سراسر خانه را آکنده بود. [۴۸]
مردم به صورت‌های خود سیلی می‌زدند و گونه‌های خود را می‌خراشیدند.
[۴۹]

بدن امام‌ هادی (علیه‌السّلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوی خانه «موسی بن بغا» گذشتند. وقتی معتمد عباسی آنان را دید، تصمیم گرفت برای عوام‌فریبی، بر بدن امام نماز بگزارد. از این‌رو، دستور داد بدن امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولی امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) پیش از تشییع بدن مطهر امام (علیه‌السّلام) به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود.
سپس امام را در یکی از خانه‌هایی که در آن زندانی بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدری بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) مشکل بود. در این هنگام، جوانی مرکبی برای امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند.
[۵۰]

«ابو‌هاشم جعفری» که از نزدیکان امام‌ هادی (علیه‌السّلام) بود، نیز قصیده‌ای در رثای امام خود خواند. [۵۱]

۹ - پانویس

۱. مفید، ‌محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷.

۲. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۵۹۵، موسسة امام صادق.

۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۹.

۴. مفید، ‌محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷.

۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۹.

۶. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۵۹۵، به نقل از نور الابصار شبلنجی.

۷. شبلنجی، مومن بن حسن، ‌نور الابصار، ص۳۳۷.

۸. عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام‌ هادی (علیه‌السّلام)، ص۴۵- ۴۰، انتشارات نسل جوان، ۱۳۵۷.

۹. عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ‌ص۲۵۸- ۲۵۶، ترجمه اسدالله مبشری، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ۱۶، ‌۱۳۷۶.

۱۰. ابوالفرج اصفهانی، ‌علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۴۷۸.

۱۱. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۶۱۴.

۱۲. عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ص۲۵۶.

۱۳. عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام‌ هادی (علیه‌السّلام)، ص۵۳ - ۵۴.

۱۴. قرشی، باقر شریف، ‌ زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۶، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۱.

۱۵. دخیّل، علی محمد علی، ائمتنا، ج۲، ص۲۵۷، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا (علیه‌السّلام)، چاپ ششم، ۱۴۰۲ق.

۱۶. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹.

۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۹.

۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۶۱.

۱۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹.

۲۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۱۱.

۲۱. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۵۷۳.

۲۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۱۰.

۲۳. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۱۱.

۲۴. جمعی از علماء، وفیات الائمه (علیه‌السّلام)، ص۳۵۷.

۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۹۴.

۲۶. قرشی، ‌باقر شریف، ‌زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۶.

۲۷. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۷.

۲۸. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۷.

۲۹. هود/سوره۱۱، آیه۵۶.

۳۰. طبرسی، ‌ فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۲، ‌ص۱۲۳.

۳۱. عمادالدین طبری، ‌ مناقب الطاهرین، ج۲، ص۸۲۷، تهران، انتشارات رایزن، ۱۳۷۹.

۳۲. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۵۹۶، به نقل از نوار الابصار شبلنجی.

۳۳. شبلنجی، مومن بن حسن، ‌ نوار الابصار، ص۳۳۷.

۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۵۸.

۳۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۹۵.

۳۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۹۶.

۳۷. جمعی از علماء، وفیات الائمه، ص۳۸۶.

۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۳۹.

۳۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ‌ج۲، ص۳۱۱.

۴۰. طبرسی، ‌ فضل بن حسن، اعلام الوری، ‌ج۲، ص۱۰۹.

۴۱. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۵۹۵.

۴۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۱۶.

۴۳. مرعشی نجفی، سید شهاب‌الدین، مجموعه نفیسه، ص۵۶.

۴۴. عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام‌ هادی (علیه‌السّلام)، ص۹۰، به نقل از ینابیع الموده.

۴۵. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۳، ‌ص۱۲۹.

۴۶. عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام‌ هادی (علیه‌السّلام)، ‌ص۱۱۲.

۴۷. جمعی از علماء، وفیات الائمه (علیهم‌السّلام)، ص۳۸۵.

۴۸. قمی، عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۶۸۴.

۴۹. جمعی از علماء، وفیات الائمه، ص۳۸۶.

۵۰. قمی، عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۶۸۳.

۵۱. قمی، عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۶۸۳.

۱۰ - منبع

• سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «چگونگی شهادت امام هادی (علیه‌السلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۲۶.
• سایت پرسمان دانشگاهیان، برگرفته از مقاله «امام هادی (علیه‌السلام) از تبعید تا شهادت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۲۶.
• طبسی، محمدجواد، مجله فرهنگ کوثر ۱۳۸۶ شماره ۷۰، برگرفته از مقاله «نقش امام هادی در هدایت امت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۲۶.
• هادی منش اندیشه، ابوالفضل، مجله فرهنگ کوثر ۱۳۸۵ شماره ۶۶، برگرفته از مقاله «رنج‌های امام هادی (علیه‌السلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۲۶.

روز آخر ماه صفر

شهادت امام رضا (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران این امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

روز آخر ماه صفر

سال دویست‌وسه و به قول شیخ طبرسی و ابن اثیر، شهادت حضرت رضا (علیه‌السلام) به سبب انگور زهرآلود واقع شد. در آن وقت سن مبارکش پنجاه و پنج سال بود و قبر شریفش در خانه حمید بن قحطبه در قریه سناباد در سرزمین طوس قرار گرفت که قبر هارون‌الرشید هم در آن خانه است.

روز بیست و هشتم ماه صفر

رحلت جانگداز پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام مسلمانان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

روز بیست و هشتم ماه صفر

روز بیست‌وهشتم سال یازدهم روز وفات حضرت خاتم انبیا (صلوات‌الله‌علیه) است و روز وفات به اتّفاق همه علما روز دوشنبه بوده و هنگام وفات شصت‌وسه سال داشتند. در چهل‌سالگی مبعوث به رسالت شد، سیزده سال در شهر مکه مردم را به خداپرستی خواند، در سنّ پنجاه‌وسه سالگی به مدینه هجرت کرد و در سال دهم هجری از دنیا رفت؛ غسل و حنوطش را امیرالمؤمنین عهده‌دار بود و پس از غسل و کفن بر بدن مطهّرش نماز خواند، سپس اصحاب دسته‌دسته آمدند و بدون امام بر آن حضرت نماز خواندند، آنگاه امیرمؤمنان آن حضرت را در حجره طاهره، در همان نقطه‌ای که از دنیا رفته بود دفن کرد. از اَنَس بن مالک روایت شده است: زمانی که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه به‌سوی من آمد و گفت: چگونه جان‌ و روان شما همراهی کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید، سپس گریست و فرمود: يا أَبَتاهُ أَجابَ رَبّاً دَعاهُ‌ يا أَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما أَدْناهُ پدرم، پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادی پدرم، چقدر به پروردگارت نزدیکی چه زیبا سروده شده: ای‌ دو جهان‌ زیرزمین‌ ازچه‌ای خاک‌ نه ای‌ خاک‌نشین‌ ازچه‌ای به روایت معتبر، آن بانوی بانوان، مُشتی از خاک پاک آن مرقد مطهّر را برگرفت و بَر دیدگان نهاد و فرمود: مَاذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدٍ أَنْ لَايَشَمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِيا بر بوینده خاک احمد چیست؟ اینکه تا پایان زمان عطرها را نبوید صُبَّتْ عَلَيَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها صُبَّتْ عَلَى الْأَيّامِ صِرْنَ لَيالِيا بر من مصائبی فرود آمد که اگر آن‌ها بر روزها آمده بود شب می‌شدند شیخ یوسف شامی در کتاب «دُرُّ النظیم» نقل کرده است: که فاطمه زهرا این اشعار را در مرثیه پدر فرمود: قُلْ لِلْمُغَيِّبِ تَحْتَ أَثوابِ الثَّرىٰ‌ إِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِي وَنِدائِيا به آن‌که در زیر توده‌های خاک پنهان شده بگو اگر فریاد و صدای مرا می‌شنیدی صُبَّتْ عَلَيَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيالِيا بر من مصائبی فرو ریخت که اگر آن‌ها بر روزها فرو ریخته بود شب می‌شدند قَدْ كُنْتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لَا أَخْشَىٰ مِنْ ضَيْمٍ وَكانَ حِمىً‌لِيا همانا من در سایه محمّد حمایتی داشتم که از ستم نمی‌ترسیدم و او جورکش من بود فَالْيَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِيلِ وَأَتَّقِي‌ ضَيْمِي وَأَدْفَعُ ظالِمِي بِرِدائِيا اما امروز برای شخص پست تواضع کنم و از ستم بر خود می‌پرهیزم و ستمگرم را با جامه‌ام دفع می‌کنم فَإِذا بَكَتْ قُمْرِيَّةٌ فِي لَيْلِها شَجَناً عَلىٰ غُصْنٍ بَكَيْتُ صَباحِيا اگر قُمری به شبانگاهش گریه کند من در روز از غصّه بر شاخساری بگریم فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُؤ نِسِي‌ وَلَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِيكَ وِشاحِيا اندوه را پس از تو مونسم قرار می‌دهم و دانه‌های اشک را در هجر تو، گردنبند می‌کنم.

فوائد و فضیلت‌های بی‌نظیر تربت امام حسین (ع) و آداب استفاده از آن

بدان که روایات بسیاری وارد شده که در تربت آن حضرت شفای هر درد و بیماری است به‌جز مرگ و امان است از هر بلا و سبب ایمنی است از هر خوف و بیم و روایات در این باب متواتر [یعنی از طرق بسیاری نقل‌شده] است و معجزاتی که به سبب این تربت مقدّسه ظاهر گردیده بیشتر از آن است که به سخن آید.

من در کتاب «الفوائد الرضویه» که در تراجم علمای امامیه است، در احوال سید محدّث متبحّر آقا سید نعمت الله جزایری (ره) نوشتم: که آن سید جلیل‌القدر در تحصیل علم زحمت بسیار کشیده و سختی و رنج فراوان برده است و حتی در اوایل تحصیل چون قادر به تهیه چراغ نبوده، در روشنی ماه مطالعه می‌کرده، لاجرم از کثرت مطالعه در پرتو نور مهتاب و بسیار نوشتن، چشمانش ضعیف شده بود، بنابراین برای روشنی چشم خود، به تربت مقدّسه حضرت سید الشهداء و تربت‌های سایر مراقد شریفه ائمه عراق اکتحال می‌کرد [یعنی مانند سُرمه به چشم می‌کشید] و به برکت آن تربت‌ها چشمانش روشن می‌شد؛

و برای اینکه مبادا اهالی زمان ما به واسطه معاشرت با کفّار و افراد بی‌دین، این واقعیت را عجیب بشمارند، نگاشتم: همانا کمال‌الدین دمیری در کتاب «حیات الحیوان» نقل کرده: افعی هرگاه از عمرش هزار سال بگذرد، چشمانش کور می‌شود، حق‌تعالی به او الهام کرده است که برای رفع کوری خود، چشمانش را به رازیانۀ نمناک بمالد، او هم با چشم کور از بیابان به قصد باغ‌ها و محل‌هایی که در آنجا رازیانه باشد بیرون می‌آید، گرچه مسافتی طولانی در بین باشد تا خود را به آن گیاه رسانده و چشم خویش را بر آن بمالد و روشنی چشمش بازگردد و این مطلب را زمخشری و غیر او نیز نقل کرده‌اند.

پس هرگاه حق‌تعالی در گیاه‌ نمناکی این خاصیت را قرار داده باشد که مار کور به آن پی ببرد و بهره خود را از آن بگیرد، چه جای تعجّب و شگفتی دارد که خدا در تربت پسر پیامبر (صلى‌اللّه‌علیه‌و‌آله) که خود و عترتش در راه خدا کشته شدند، شفایی از همه امراض و فوائد و برکاتی قرار داده باشد که شیعیان و محبّان از آن بهره‌ها ببرند.

ما در این مقام به ذکر چند روایت قناعت می‌کنیم:

اوّل: روایت شده حوریان بهشت، چون یکی از فرشتگان را می‌بینند که برای کاری به زمین می‌آید، از او التماس می‌کنند که برای ما تسبیح و تربت قبر امام حسین (علیه‌السلام) را به عنوان هدیه بیاور.

دوم: به سند معتبر روایت شده است: که شخصی گفت: حضرت رضا (علیه‌السلام) برای من از خراسان بسته‌ای متاع فرستاد، چون گشودم در میان آن خاکی بود، از کسی که آورده بود پرسیدم: این خاک چیست؟ گفت: خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) است و امام رضا (علیه‌السلام) هرگز از جامه و غیر جامه چیزی به جایی نمی‌فرستد مگر آنکه این خاک را در میانش می‌گذارد و می‌فرماید: این به اذن و مشیت خدا، امان از بلاهاست.

سوم: روایت شده: عبدالله بن ابی‌یعفور خدمت امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: شخصی از خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) برمی‌دارد و بهره‌مند می‌شود و دیگری برمی‌دارد و سودی نمی‌برد، فرمود: نه، والله هرکه بردارد و اعتقاد داشته باشد که به او سود می‌بخشد، البته سود می‌برد.

چهارم: از ابوحمزه ثمالی روایت شده: به حضرت صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: می‌بینم اصحاب ما، خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) را می‌گیرند و از آن درخواست شفا می‌کنند، آیا در آن شفایی هست؟

فرمود: می‌توان درخواست شفا کرد از خاکی که از فاصله میان قبر تا چهار میل بردارند و همچنین است خاک قبر جدّم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و قبر امام حسن (علیه‌السلام) و امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) و امام محمّد باقر (علیه‌السلام)، پس بگیر از آن خاک که شفای هر درد است و سپری است برای دفع هرچه از آن می‌ترسی و هیچ‌چیز از چیزهایی که از آن درخواست شفا می‌کنند با آن برابری نمی‌کند به غیر از دعا و چیزی که آن را فاسد می‌کند آن است که در ظرف‌ها و جاهای بد می‌گذارند و آن‌ها که با آن معالجه می‌کنند، یقینشان کم است. هرکه یقین داشته باشد که این تربت برای او شفاست، هرگاه با آن معالجه کند، برایش کافی است و محتاج به دوای دیگر نخواهد شد؛

و آن تربت را شیاطین و کافران از جنّیان که خود را بر آن می‌مالند فاسد می‌گردانند و نیز هرچیز را که آن تربت از آن می‌گذرد، بو می‌کنند و امّا شیاطین و کافران جن به فرزندان آدم بر آن حسد می‌برند، به همین دلیل خود را بر آن می‌مالند که اکثر نیکی و بوی خوشش برطرف می‌شود؛ و هیچ تربتی از حائر بیرون نمی‌آید، مگر اینکه مهیا می‌شوند از شیاطین و کافران جن برای آن تربت، به اندازه‌ای که عدد آن‌ها را کسی به غیر از خدا نمی‌شمارد و آن تربت در دست صاحب آن است و ایشان خود را بر آن می‌مالند و فرشتگان نمی‌گذارند ایشان وارد حائر مطهّر شوند و اگر تربت از گزند آنان سالم بماند، هر بیمار را که با آن درمان کنند، البته در آن ساعت شفا می‌یابد.

بنابراین چون تربت را برداشتی پنهان کن و نام خدا را بر آن بسیار بخوان و شنیده‌ام که بعضی از مردم که تربت را بر می‌دارند، حتی عده‌ای از ایشان، آن را در توبره چهارپایان یا در ظرف طعام یا چیزهایی که دست به آن بسیار مالیده می‌شود، از خورجین‌ها و جوال‌ها می‌اندازند، پس چگونه از آن تربت شفا یابد کسی که به این نوع با این گوهر گران‌بها معامله می‌کند؟ البته دلی که در آن یقین نیست و چیزی را که صلاحش در آن است سبک می‌شمارد عمل خود را فاسد می‌کند.

پنجم: روایت شده: هرگاه یکی از شما بخواهد تربت بردارد، با نوک انگشتان خویش بردارد، آن هم به اندازه یک نخود، پس آن را ببوسد و بر هر دو دیده گذارد و بر سایر بدن نیز بمالد و بگوید:

اللّٰهُمَّ بِحَقِّ هٰذِهِ التُّرْبَةِ، وَبِحَقِّ مَنْ حَلَّ بِها وَثَوىٰ فِيها، وَبِحَقِّ جَدِّهِ وَأَبِيهِ وَأُمِّهِ وَأَخِيهِ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ، وَبِحَقِّ الْمَلائِكَةِ الْحافِّينَ بِهِ إِلّا جَعَلْتَها شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ، وَبُرْءاً مِنْ كُلِّ مَرَضٍ، وَنَجاةً مِنْ كُلِّ آفَةٍ، وَحِرْزاً مِمَّا أَخافُ وَأَحْذَرُ.

خدایا به حق این تربت و به حق آن‌که در آن فرود آمد و در آن دفن شد و به حق جدّ و پدر و مادر و برادرش و امامان از فرزندانش و به حق فرشتگان در برگیرنده‌اش، از تو می‌خواهم که آن تربت را شفای از هر درد و بهبود از هر بیماری و نجات از هر آفت و پناه از آنچه می‌ترسم و می‌پرهیزم قرار دهی.

سپس از آن استفاده کند.

روایت شده: که مُهر کردن تربت امام حسین (علیه‌السلام) آن است که بر آن سوره «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» بخوانی؛

و نیز روایت شده، هرگاه خواستی تربت را بخوری یا به کسی بخورانی بگو:

بِسْمِ اللّٰهِ وَبِاللّٰهِ. اللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقاً واسِعاً، وَعِلْماً نَافِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ، إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

به نام خدا و به خدا، خدایا آن را روزی فراخ و دانش سودمند و شفا از هر درد قرار بده، به درستی که تو بر هر کاری توانایی.

نویسنده گوید: فوائد تربت شریفه آن حضرت بسیار است، از جمله: گذاشتن آن همراه میت در قبر و نوشتن کفن با آن مستحب است و دیگر سجده کردن بر آن است؛روایت شده: سجده بر آن هفت حجاب را می‌درد، یعنی سبب قبولی نماز می‌شود، نمازی که به عوالم بالا صعود کند.

و نیز ساختن تسبیح از تربت آن حضرت و ذکر گفتن با آن تسبیح و در دست داشتن آن است که فضیلت بسیاری دارد و از ویژگی‌های آن تسبیح این است که در دست آدمی تسبیح می‌گوید، بی‌آنکه صاحبش تسبیح گوید و معلوم است که این تسبیح غیر از آن تسبیحی است که در تمام موجودات است و خدای تعالی درباه آن فرموده: «هیچ موجودی نیست جز آنکه تسبیح می‌گوید همراه با سپاس خدا، ولی شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید.» و عارف رومی در بیان آن چنین گفته:

گر تو را از غیب چشمى باز شد

با تو ذرات جهان هم راز شد

نطق خاک و نطق آب و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرات در عالم نهان

با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

از جمادى سوى جان جان شوید

غلغل اجزاى عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت

وسوسه تاویل‌ها بزدایدت

در هر صورت این تسبیحی که در این روایت است، تسبیحی است که از خصوصیات تربت حضرت سید الشهداء (ارواحنا له الفداء) است.

ششم: از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت شده: که هرکه تسبیح ساخته‌شده از تربت امام حسین (علیه‌السلام) را در دست بگرداند و بگوید: «سُبْحانَ اللّٰهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ، وَ لَا إِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ، وَ اللّٰهُ أَکْبَرُ»، حق‌تعالی عوض هر دانه برای او شش هزار حسنه بنویسد و از او شش هزار گناه محو کند و به او شش هزار درجه ترفیع دهد و برای او شش هزار شفاعت ثبت کند.

از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده: هرکه در دست خود سنگ‌هایی که از تربت امام حسین (علیه‌السلام) می‌سازند بگرداند، یعنی تسبیح پخته، پس «یک بار» استغفار کند، «هفتاد» استغفار برای او نوشته می‌شود و اگر تسبیحی را در دست نگاه دارد و تسبیح نگوید به عدد هر دانه «هفت مرتبه» برای او نوشته می‌شود.

هفتم: در حدیث معتبری نقل‌شده: چون امام صادق (علیه‌السلام) به عراق تشریف آوردند، گروهی خدمت حضرت رسیدند و عرض کردند: دانسته‌ایم که تربت امام حسین (علیه‌السلام) موجب شفای هر درد است، آیا باعث ایمنی از هر خوف نیز هست؟ فرمود: آری، هرگاه کسی بخواهد که او را از هر بیمی امان بخشد، باید تسبیحی که از تربت آن حضرت ساخته باشند، در دست بگیرد و «سه مرتبه» این دعا را بخواند:

أَصْبَحْتُ اللّٰهُمَّ مُعْتَصِماً بِذِمامِكَ وَجِوَارِكَ الْمَنِيعِ الَّذِي لَايُطاوَلُ وَلَا يُحاوَلُ مِنْ شَرِّ كُلِّ غَاشِمٍ وَطَارِقٍ مِنْ سائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَمَا خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ الصَّامِتِ وَالنَّاطِقِ فِي جُنَّةٍ مِنْ كُلِّ مَخُوفٍ بِلِباسٍ سابِغَةٍ حَصِينَةٍ وَهِيَ وِلاءُ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مُحْتَجِزاً مِنْ كُلِّ قاصِدٍ لِي إِلَىٰ أَذِيَّةٍ بِجِدارٍ حَصِينٍ الْإِخْلاصِ فِي الاِعْتِرافِ بِحَقِّهِمْ، وَالتَّمَسُّكِ بِحَبْلِهِمْ جَمِيعاً، مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَمَعَهُمْ وَمِنْهُمْ وَفِيهِمْ وَبِهِمْ، أُوَالِي مَنْ والَوْا، وَأُعَادِي مَنْ عادَوْا، وَأُجانِبُ مَنْ جانَبُوا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَأَعِذْنِي اللّٰهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَا أَتَّقِيهِ، يَا عَظِيمُ حَجَزْتُ الْأَعادِيَ عنِّي بِبَدِيعِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ، إِنَّا جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لَايُبْصِرُونَ.

صبح کردم خدایا چنگ‌زنان به پیمان و جوار محکمت که مورد دستبرد واقع نگردد و از دست قدرتت گرفته نشود، از شرّ هر زورگو شبیخون‌زننده در شب، از همه آنان‌که آفریدی و آنچه آفریدی از آفریده‌هایت، خاموش و گویا، در سپری محکم از هر موجود ترسناک، با پوششی سرشار و قلعه‌دار و آن سپر ولایت اهل‌بیت پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) است درحالی‌که نگاهدار خود هستم از هرکه قصد آزارم را دارد، با دیوار محکم اخلاص، در اقرار به حقّشان و چنگ‌زدن به رشته ولایت [همۀ] آنان، درحالی‌که یقین دارم که حق برای آنان و با آنان و از سوی آنان و در میان آنان و به واسطه آنان است. دوست دارم کسی را که آنان دوست دارند و دشمن دارم کسی را که آنان دشمن دارند و کناره‌گیری می‌کنم از هرکه آن‌ها از او کناره گرفتند، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و خدایا به حق ایشان از شرّ هر چه از آن می‌پرهیزم مرا نگهدار، ای بزرگ دور ساختم دشمنانم را از خود به وسیله پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین، ما از پیش روی ایشان و پشت سرشان سدی قرار دادیم که نهایتا ایشان نمی‌بینند.

پس تسبیح را ببوسد و بر هر دو چشم بمالد و بگوید:

اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هٰذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبَارَكَةِ، وَبِحَقِّ صَاحِبِها، وَبِحَقِّ جَدِّهِ، وَبِحَقِّ أَبِيهِ، وَبِحَقِّ أُمِّهِ، وَبِحَقِّ أَخِيهِ، وَبِحَقِّ وُلْدِهِ الطَّاهِرِينَ، اجْعَلْها شِفاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ، وَأَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ، وَحِفْظاً مِنْ كُلِّ سُوءٍ.

خدایا از تو می‌خواهم به حق این تربت مبارک و به حق صاحبش و به حق جدّ و پدر و مادر و برادرش و به حق فرزندان پاکش، آن را شفایی از هر درد و ایمنی از هر بیم و نگهدار از هر بدی قرار ده.

بعد تسبیح را بر پیشانی خود بگذارد؛ اگر در صبح چنین کند تا شام در امان خدا باشد و اگر در شام چنین کند تا صبح در امان خدا باشد.

در روایت دیگری نقل‌شده: هرکه از پادشاهی یا غیر او بترسد، چون از خانه بیرون آید، این عمل را انجام دهد تا نگهدار و حافظی از شرّ ایشان برای او باشد.

نویسنده گوید: مشهور میان علما آن است که خوردن گلِ و خاک مطلقاً جایز نیست، مگر تربت مقدّسه امام حسین (علیه‌السلام) به قصد شفا بدون قصد لذّت، آن هم به اندازه یک نخود، بلکه بنا بر احتیاط این‌که به اندازه یک عدس باشد و خوب است تربت را در دهان بگذارد و پس از آن جرعه‌ای از آب بخورد و بگوید:

اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقاً وَاسِعاً، وَعِلْماً نَافِعاً، وَشِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وسُقْمٍ.

خدایا آن را روزی فراخ و دانش سودمند و شفای از هر درد و بیماری قرار ده.

علاّمه مجلسی فرموده: بنا بر احتیاط این‌که مُهر و تسبیح و تربت آن حضرت را خرید و فروش نکنند، بلکه به هدیه و بخشش بدهند و در برابر آن‌ها اگر توافق کنند بی‌آنکه اوّل شرط کرده باشند شاید بد نباشد، چنان‌که در حدیث معتبری از امام صادق (علیه‌السلام) نقل‌شده: هرکه خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) را بفروشد، چنان است که گوشت آن حضرت را خرید و فروش کرده.

نویسنده گوید: شیخ ما محدّث چیره‌دست ثقة الاسلام نوری در کتاب «دارالسلام» نقل کرده: روزی یکی از برادران من خدمت مرحومه والده‌اَم رسید، مادرم دید تربت امام حسین (علیه‌السلام) را در جیب پایین قبای خود گذاشته، مادرم او را نهی کرد که این بی‌ادبی به تربت مقدّسه است، چه اینکه بسا شود زیر ران قرار گیرد و شکسته شود. برادرم گفت: چنین است که فرمودی و تاکنون دو مُهر شکسته‌ام، ولی عهد کرد که پس از آن تربت را در جیب پایین خود نگذارد؛

چند روزی از این قضیه گذشت، علاّمه والدم بدون اینکه از این مطلب اطلاع داشته باشد، خواب دید که مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) برای دیدن او به خانه تشریف آورد و در اتاق کتابخانه نشست و محبت و مهربانی بسیار کرد و فرمود: پسران خود را دعوت کن بیایند تا آن‌ها را احترام کنم. پس پسرها را خواست و با من پنج نفر بودند، همه آن‌ها کنار درب مقابل آن حضرت ایستادند و نزد حضرت جامه‌ها و چیزهای دیگری بود، یک‌یک را می‌خواند و چیزی از آن‌ها به او می‌داد،

نوبت به برادر یاد شده دربارۀ تربت (سلّمه الله) رسید، حضرت نظری به او انداخت، مانند کسی‌که در خشم باشد و توجّه به پدرم کرد و فرمود: این پسر تو دو تربت از تربت‌های قبر مرا در زیر ران خود شکسته، پس آن حضرت او را مثل برادران دیگر نخواند، بلکه چیزی به سوی او افکند و الآن در ذهن من است که گویا قاب شانه ترمه به او داد؛ بعد علاّمه والد بیدار شد و خواب خود را برای مرحومه والده نقل کرد و والده حکایت برادرم را برای او بیان نمود، پدرم از درستی این خواب شگفت‌زده شد.

همه چیز درباره شهادت امام سجاد (ع)

شهادت جانگداز امام سجاد (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران این امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

همه چیز درباره شهادت امام سجاد (ع)

علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، مشهور به امام سجاد (ع) و امام زین العابدین (ع)، چهارمین امام شیعیان و فرزند امام حسین (ع) است. ایشان در روز عاشورا در کربلا حضور داشتند و 34 سال پس از واقعه عاشورا زنده بودند و همواره یاد و خاطره پدر بزرگوارشان و شهدای کربلا را زنده نگه می داشتند. به مناسبت شهادت امام چهارم مسلمین امام سجاد (ع) این بخش از دین و مذهب نمناک را به تاریخ و نحوه شهادت امام سجاد (ع) اختصاص داده ایم.

چرا امام سجاد (ع) در واقعه کربلا به شهادت نرسید؟

امام سجاد (ع) در کربلا حضور داشتند، سوالی که پیش می آید این است که چگونه ایشان در روز عاشورا به شهادت نرسیدند در حالی که دشمن به طفل 6 ماهه امام حسین (ع) نیز رحم نکرد. باید بگوییم امام سجاد (ع) در روز عاشورا به شدت بیمار بودند و نتوانستند در جنگ شرکت کنند. شیخ مفید به نقل از حمید بن مسلم می نویسد: سپس به علی بن الحسین رسیدیم ، که در بستر افتاده و به شدت بیمار بود، گروهی از پیادگان با شمر رسیدند، آنان به شمر گفتند آیا این بیمار را نکشیم، من گفتم سبحان الله بیماری اش کارش را می سازد (نیازی به کشتن نیست) همواره چنین گفتم تا آنان را از او باز گرداندنم. (الارشاد، ج2)

طبری از امام سجاد علیه السلام نقل می کند: در شبی که بامدادش پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمه ام زینب از من پرستاری می کرد (و من بیمار بودم). ( تاریخ طبری ج5 ،ص420 )

امام سجاد (ع) در طول عمر خود بیمار نبودند و تنها در روز عاشورا بیمار بودند. بیماری ایشان به تقدیر الهی جهت مصون ماندن جان شریفش برای تصدی منصب امامت بوده است.

امام سجاد (ع) چند سال پس از واقعه عاشورا عمر کردند؟

امام سجاد (ع) 34 سال پس از واقعه کربلا زنده بودند و امامت ایشان با شهادت امام حسین (ع) در عاشورای سال 61 قمری آغاز شد و تا زمان شهادتش، یعنی سال 94 قمری یا سال 95 قمری به مدت 34 سال ادامه داشت. (شیخ مفید، الارشاد، 1413ق، ج2، ص137)

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است، امام زین العابدین (ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب ها به نماز می ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می برد، حضرت می فرمود:فرزند رسول خدا (ص) گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه، کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می کرد و گریه می کرد به گونه ای که اشک های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد. (مجلسی، بحار الانوار، 1403ق، ج45، ص149)

تاریخ و روز و ماه شهادت امام سجاد (ع)

امام سجاد (ع) در ماه محرم سال 94 یا 95 هجری قمری به شهادت رسیدند. تاریخ دقیق شهادت امام سجاد(ع) روشن نیست. برخی روز شهادت ایشان را شنبه 12 محرم (طبرسی، اعلام الوری، 1390ق، ص256) و برخی 25 محرم می دانند. (قمی، منتهی الآمال، 1379ش، ج‏2، ص1167)

گزارش های دیگری نیز از جمله 18، 19، و 22 محرم در منابع دیده می شود. (امین، أعیان الشیعة، 1403ق، ج‏1، ص629)

سن امام سجاد (ع) در زمان شهادت

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه کربلا 22 سال سن داشتند. سن امام سجاد (ع) هنگام شهادت 57 سال گفته شده است. (کلینی، الکافی، 1407ق، ج1، ص466)

نحوه شهادت و قاتل امام سجاد (ع)

حضرت سید الساجدین (ع) پس از واقعه کربلا یاد و نام شهدای کربلا را با ایراد خطبه هایی زنده نگه می داشت. فصاحت و بلاغت کلام و رفتار شایسته این امام بزرگوار سبب شده بود که ایشان در دل مردم جا باز کند و ضایل و مکارم اخلاقی آن حضرت (ع) در هر مجلس و محفلی بیان می شد و همین امر سبب ترس امویان شده بود.

وَلید بن عبدالمَلِک ششمین حاکم اموی که پس از پدرش عبدالملک بن مروان به حکومت رسید، بیش از همه کینه امام را در دل داشت. او بار ها می گفت:من تا وقتی که علی بن الحسین در دنیا باشد راحت نیستم.

او زمانی که زمام سلطنت را به دست گرفت، زهر کشنده ای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و به او دستور داد تا این زهر را به امام بخوراند و امام سجاد (ع ) در مدینه و به دستور وَلید بن عبدالمَلِک با سم به شهادت رسیدند.

قبرستان بقیع مدفن پیکر پاک امام سجاد (ع)

پس از شهادت امام سجاد (ع) مردم بیشماری به شهر مدینه آمده و پیکر پاکشان در میان انبوه جمعیت تشییع شد. بدن مطهر حضرت سجاد (ع) را به قبرستان بقیع بردند. مزار امام سجاد (ع) در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) است.

نحوه شهادت امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا/ دلیل دیدارهای مکرر یزید با کاروان اسراء چه بود؟

شهادت امام سجاد (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستاران این امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

نحوه شهادت امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا/ دلیل دیدارهای مکرر یزید با کاروان اسراء چه بود؟

یزید پس از واقعه کربلا درصدد نابودی و شهادت ائمه معصوم (ع) از جمله امام سجاد (ع) بود که پس از سال‌ها ایشان را به شهادت رساند.

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.

یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»

امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.

در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»

امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.

در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [1]

زمان شهادت امام سجاد علیه السلام
همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری.

« حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.

آخرین شب زندگانی حضرت
امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[2]

شهادت
روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام 57 یا 58 سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز 35 سال بوده است. [3]

محل دفن امام سجاد علیه السلام
حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [4]

قاتل امام سجاد علیه السلام
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.

والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.

مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [5]

مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام
خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [6]

حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.

خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [7]

----------------------------------------
پی‏ نوشت‏ها:
[1].بحارالانوار، ج 45،‌ ص 200 و 135
[2].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 148، حدیث 4
[3]بحارالانوار،‌ ص 151، حدیث 10 (به نقل از کشف الغمه ) و ص 152 الی ،154 اصول کافی،‌ ج 1، ص 468، حدیث 6
[4].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 151، حدیث 10
[5].بحارالانوار،‌ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154
[6].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 150
[7].بحارالانوار، ‌ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و 4
منبع :beytoote_rasekhoon.net

ولادت امام هادی (ع)

ولادت با سعادت امام هادی (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

ولادت امام هادی (ع)
حرم امام هادی علیه السلام

امام هادی (علیه‌السّلام) (۲۱۲-۲۵۴ق)، فرزند امام جواد (علیه‌السّلام) ملقب به «نقی»، «هادی» و ابوالحسن الثالث، پیشوای دهم شیعیان است.
آن حضرت در پانزدهم ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد.

۱ - زندگی‌نامه

امام علی النقی الهادی (علیه‌السّلام) پیشوای دهم شیعیان در پانزدهم ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد،[۱]

پدر ایشان امام جواد (علیه‌السّلام) و مادرش «سمانه» است که کنیزی با فضیلت و باتقوی بود.[۲]
مشهورترین القاب آن حضرت؛ «نقی» و «هادی» است. به آن حضرت ابوالحسن الثالث نیز می‌گویند. در سن هشت سالگی حضرت بر مسند امامت نشست و به مدت ۳۴ سال شیعیان خود را از برکات و فیوضاتش بهره‌مند ساخت و در سال ۲۵۴ در سن چهل و یک سالگی به شهادت رسید.

۲ - خلفای عصر امام
در زمان حیات امام هادی (علیه‌السّلام)، شش خلیفه عباسی یکی پس از دیگری بر کرسی خلافت نشستند و دوران ظلم و اختناق شدیدی را بر شیعیان و علویان رقم زدند. نام‌های آن‌ها عبارتست از؛
معتصم (۲۱۷-۲۲۷)، واثق (۲۲۷-۲۳۲)، متوکل (۲۳۲-۲۴۸)، منتصر (۶ ماه)، مستعین (۲۴۸-۲۵۲)، معتز (۲۵۲-۲۵۵).
البته به خاطر نفوذ ترکان و بردگان، خلفای عباسی در این دوران بسیار ضعیف و عملا به یک مقام تشریفاتی تبدیل شده بودند و از طرفی دربار خلفا غرق در فساد و شهوترانی و گناه شده بود و این‌گونه مسائل منجر به ظلم و جور در سطح جامعه شده بود.
در این فرصت، برخی علویان حرکاتی را انجام می‌دادند. لکن غالبا منجر به شکست می‌شد. چون، رهبری اصلی بر عهده ائمه (علیهم‌السلام) بود، که در آن زمان در پادگان نظامی تحت کنترل شدید بودند.

۳ - جنایات متوکل
در میان خلفاء، متوکل بیشتر از همه هم‌عصر امام بود، و بیشترین کینه را نسبت به ایشان داشت. متوکل نسبت به شیعیان و بنی هاشم بسیار خشن بود و آنان را با بدگمانی خودش متهم می‌کرد. وزیر او «عبیدالله بن یحیی بن خاقان»، نیز در این زمینه او را یاری کرده و پیاپی از بنی هاشم نزد او بدگویی می‌نمود. تا جائی که متوکل در خشونت و احجاف، گوی سبقت را از تمامی خلفای بنی عباس ربود.[۳]
او در سال ۲۳۶ بارگاه امام حسین (علیه‌السّلام) را ویران کرده و به آب بست و از زیارت حضرت جلوگیری نمود. از جمله جنایات او، کشتن شیعیانی چون ابن سکیت و شکنجه بسیاری دیگر از شیعیان بود. او نسبت به امیرالمومنین (علیه‌السّلام) و خاندانش کینه عجیبی داشت و به محض اطلاع از علاقه فردی به حضرت، اموال او را مصادره و او را به هلاکت می‌رساند.[۴]
اوضاع به قدری برای حضرت امام هادی (علیه‌السّلام ) تنگ و دشوار بود که محمد بن اشرف نقل می‌کند:
همراه حضرت در مدینه راه می‌رفتم. حضرت به من فرمود: تو پسر اشرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آنگاه خواستم سئوالی بپرسم، که حضرت بر من سبقت گرفته و فرمودند: ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل برای طرح سئوال مناسب نیست»،
[۵][۶] بدین‌ترتیب حضرت در دوران خویش دائما تقیه می‌فرمودند.

۴ - تقیه کردن امام
یکی از تدابیر سیاسی حضرت، استفاده از شبکه‌های ارتباطی در سراسر بلاد اسلامی بود. به گونه‌ای که حتی در قم نیز، افرادی مثل محمد بن داود قمی و محمد طلحی به عنوان وکلای حضرت حضور داشتند. البته ائمه پیشین نیز، از این شبکه‌های ارتباطی استفاده می‌نمودند. در این زمینه محمد بن داود نقل می‌کند:
اموالی را از قم خدمت امام می‌بردیم. در راه پیک امام رسید و گفت اکنون زمان مناسبی نیست. ما اموال را برگردانده و بعد از مدتی طبق دستور حضرت، آن‌ها را بر شترانی بار کرده و بدون ساربان فرستادیم. مدتی بعد که خدمت امام رسیدیم، تمام اموال را به همان حال دیدیم.
[۷]

۵ - محبوبیت امام
امام در بین مردم و حتی ماموران حکومتی محبوبیت ویژه‌ای داشته است. به گونه‌ای که "یحیی بن هرثمه" که مامور انتقال امام به سامراء بوده، بعد از ورود به مدینه و خانه حضرت، با نگرانی و اضطراب مردم در تمام شهر روبه‌رو می‌شود و در هنگام عبور از بغداد فرماندار بغداد، اسحاق بن ابراهیم طاهری به او می‌گوید:
«یحیی! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک کنی، خونخواه تو رسول خدا است».
[۸]
از این عبارات معلوم می‌شود که حضرت حتی در بین دشمنانش نیز از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است. نفوذ کلام حضرت به‌قدری است که در بزم شراب متوکل با ایراد چند بیت حکمت، که به امام اصرار داشت، آن‌چنان وی را منقلب کرد، که متوکل به سختی گریه کرد و تمام اهل مجلس نیز گریستند، سپس بساط شراب را جمع کرد و چهار هزار درهم تقدیم حضرت کرده و او را با احترام به منزلش باز گرداندند.[۹]
متوکل در اواخر عمر خود دستور داد که امام را به قتل برسانند ولی حضرت فرمودند: بیش از دو روز نمی‌شود که متوکل کشته می‌شود و همین‌طور هم شد.[۱۰]

۶ - پیدایش مکاتب انحرافی
یکی از مسائلی که در زمان حضرت بازار گرمی پیدا کرده بود، مکاتب منحرف و افراطی بود، که حضرت با نوشتن نامه‌های مختلف به سراسر بلاد، شیعیان را از خطرات برحذر می‌داشت، مثلا در اختلافی که بین فارس بن حاتم و علی بن جعفر پیش آمده بود. حضرت طی نامه‌ای، فارس را لعن کرد و دستور قتل او را صادر کرد و برای قاتلش بهشت را تضمین نمود، که فردی به نام جنید او را کشت.[۱۱] و دستور امام بدین‌صورت اجرا شد.

۷ - شهادت امام

مبارزات منفی امام، و کنترل شیعیان و جامعه اسلامی، برای طاغوتیان آن زمان قابل تحمل نبود و بالاخره این امام در زندان معتز، خلیفه عباسی که یکی از پسران متوکل بود، مسموم گردیده و به شهادت رسید و در ماه رجب سال ۲۵۴ هجری قمری در منزل خویش در سامرا مدفون گردید.[۱۲]

۸ - فهرست منابع
۱- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، چاپ مکتبه بصیرتی بی تا.
۲- ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، نجف، منشورات مکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ه. ق.
۳- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، تهران، مکتبه اسلامیه، ۱۳۹۵ه. ق.
۴- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، ۱۳۸۱ه. ق،.
۵- ابن اثیر، عزالدین ابی‌الحسن علی بن کرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، بی تا.
۶- شیخ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ه. ش.
۷- سبط ابن الجوزی، یوسف بن فرغلی، تذکرة الخواص، نجف، مطبه حیدریه، ۱۳۸۳ه. ق.
۸- مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، بی تا.
۹- طبرسی، حسن بن فضل، اعلام الوری، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، بن تا.
۱۰- شلبجی، مؤمن بن حسن، نورالابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینی، بی تا.

۹ - پانویس

۱. طبرسی، حسن بن فضل، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۹.

۲. شیخ مفید، الارشاد، ص۳۲۷.

۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ص۳۹۵.

۴. ابن اثیر، علی بن کرم، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۵۵.

۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۷۶.

۶. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۸.

۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۸۵.

۸. سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلی، تذکرة الخواص، ج۲، ص۴۹۴.

۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۱۱.

۱۰. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۸۸.

۱۱. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۵۱۹، حدیث ۹۹۷.

۱۲. شلبجی، مؤمن بن حسن، نورالابصار، ص۱۶۶.

۱۰ - منبع

• سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ولادت امام هادی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۵/۲۶.

شهادت امام محمد باقر (ع)

شهادت جانگداز امام محمد باقر (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

شهادت امام محمد باقر (ع)
امام محمدباقر (علیه‌السلام)، فرزند امام سجاد (علیه‌السلام)، ملقب به باقر العلوم پنجمین امام شیعیان اثنا عشری است.قبر امام سجاد
امام باقر (علیه‌السلام) هم‌عصر چند تن از خلفای عباسی بوده و سرانجام در عصر روزگار هشام بن عبدالملک خلیفه عباسی به شهادت رسید. درباره سال، روز و ماه شهادت آن حضرت بین تاریخ‌نگاران اختلاف وجود دارد، اما بیشتر منابع تاریخی، سال ۱۱۴ را متذکر شده‌اند. منابع روایی و تاریخی علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته‌اند، مسمومیتی که دست‌های حکومت امویان در آن دخیل بوده است. آن حضرت پس از شهادت در قبرستان بقیع در کنار مرقد پدرشان امام سجاد (علیه‌السّلام) و عموی پدرش، امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) مدفون شد.

۱ - ولادت امام

امام باقر (علیه‌السّلام) در شهر مدینه تولد یافت و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و کتاب‌های روایی، تولد آن حضرت در سال ۵۷ق بوده است.[۱][۲][۳]

این نقل با روایتی که نشان می‌دهد امام باقر (علیه‌السّلام) به هنگام شهادت جد خویش حسین بن علی (علیه‌السّلام) در سرزمین کربلا حضور داشته و سه سال از عمرش می‌گذشته است، هماهنگی دارد.[۴]
در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقل‌های مختلفی یاد شده است:
الف) سوم صفر ۵۷ هجری.
[۵][۶]
ب) پنجم صفر ۵۷ هجری.
[۷]
ج) جمعه، اول رجب ۵۷ هجری.
[۸][۹]
د) دوشنبه یا سه شنبه، اول رجب ۵۷ هجری.
[۱۰]

ولی بیشتر محققان نظریه اول یعنی سوم صفر ۵۷ ق را پذیرفته‌اند.

۲ - نسب امام

امام محمدباقر (علیه‌السّلام) از جانب پدر و نیز مادر به شجره نبوت منتهی می‌گردد.
ایشان نخستین مولودی هستند که در خاندان علویان از جمع دو نسل امامت (نسل حسن بن علی (علیه‌السّلام) و حسین بن علی (علیه‌السّلام)) تولد یافت.
[۱۱]

پدر ایشان علی بن حسین زین‌العابدین (علیه‌السّلام) و مادر آن بزرگوار، ام عبدالله (فاطمه)، دختر امام حسن مجتبی (برخی منابع، ‌ام عبدالله، فاطمه را فرزند حسن مثنی (حسن بن حسن) دانسته‌اند)[۱۲](علیه‌السّلام) می‌باشد. در پاکی و صداقت‌ ام عبدالله (فاطمه) مادر امام باقر (علیه‌السّلام) همین بس که به ایشان لقب «صدیقه» دادند.[۱۳]
امام باقر (علیه‌السّلام) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف کرده است:
«روزی مادرم کنار دیواری نشسته بود، ناگهان دیوار در معرض ویرانی قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار گذاشت و گفت، به حق حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سوگند، اجازه فرو ریختن نداری دیوار ثابت ماند تا مادرم از آنجا دور شد، سپس دیوار فرو ریخت.»
[۱۴][۱۵]

۳ - نام و القاب امام

محمد نامی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دیرزمان برای ایشان برگزیده بود.
جابر بن عبدالله انصاری یکی از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) افتخار پیدا کرد که سلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به امام باقر (علیه‌السّلام) برساند. از بیان ایشان استفاده می‌شود که نام‌گذاری امام باقر (علیه‌السّلام) به وسیله پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صورت گرفته است.
کنیه آن حضرت ابوجعفر است و جز این کنیه‌ای برای وی نقل نکرده‌اند.
[۱۶][۱۷]
برای امام باقر این القاب ذکر شده است:
الف) باقر: که معروف‌ترین و مشهورترین القاب آن حضرت است و فلسفه آن، این می‌باشد که شکافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگی‌های دانش بود.
[۱۸][۱۹]
ب) شاکر؛
ج) هادی؛
د) امین- شبیه (به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)).
[۲۰]
ابن شهرآشوب در مناقب می‌نویسد: امام باقر (علیه‌السّلام) میانه بالا و چهارشانه بود. چهره‌ای نورانی و مویی مجعد و سیمایی گندم‌گون داشت، خال سیاهی بر روی گونه و خال سرخی بر بدنش دیده می‌شد. میانه باریک و صدایش خوش آهنگ بود.
[۲۱]

۴ - فرزندان امام

شیخ مفید در الارشاد می‌نویسد: امام باقر (علیه‌السّلام) هفت فرزند داشت.
ابوعبدالله جعفر بن محمد (فرزند بزرگ ایشان) فرزند دیگرشان عبدالله نام داشت که مادر این دو‌ ام‌فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر بود.
دو فرزند دیگر ایشان ابراهیم و عبیدالله نام داشتند که از مادری بنام‌ ام‌حکیم، دختر اسد بن مغیره ثقفی زاده شدند.
علی و زینب دو فرزند دیگر آن حضرت بودند که از کنیزی به دنیا آمدند. ‌ام‌سلمه نیز فرزند دیگر حضرت بود که از مادری کنیز متولد شده بود.

۵ - خلفای معاصر امام

حضرت امام محمدباقر (علیه‌السّلام) در مدت امامت خود چند صباحی از خلافت ولید بن عبدالملک (۸۶ تا ۹۶ق) و نیز خلافت سلیمان بن عبدالملک (۹۶ تا ۹۹ق) و خلافت عمر بن عبدالعزیز (۹۹ تا ۱۰۱ق) و یزید بن عبدالملک (۱۰۱ تا ۱۰۵ق) را درک کردند و سرانجام در روزگار هشام بن عبدالملک در روز هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ شهید شدند.[۲۲]

اعلام الوری، به جای ذی الحجه، ربیع الاول را یاد کرده.[۲۳]

۶ - تاریخ شهادت

در سال شهادت حضرت اختلاف نظرهایی وجود دارد. مثلا: دسته‌ای از مورخان[۲۴] سال ۱۱۷ق و برخی[۲۵][۲۶] سال ۱۱۸ و عده‌ای سال ۱۱۵ق را یاد کرده‌اند. اما بیشتر منابع تاریخی سال ۱۱۴ را متذکر شده‌اند.[۲۷][۲۸][۲۹][۳۰]
منابع روایی و تاریخی علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته‌اند، مسمومیتی که دست‌های حکومت امویان در آن دخیل بوده است. از برخی روایات استفاده می‌شود که مسمومیت امام باقر (علیه‌السّلام) به وسیله زین آغشته به سم صورت گرفته است؛ به گونه‌ای که بدن آن گرامی از شدت تاثیر سم، به سرعت متورم گردیده و سبب شهادت آن حضرت شد.
[۳۱][۳۲][۳۳]

در اینکه چه فرد یا افرادی در این ماجرای خائنانه دست داشته‌اند، نقل‌های روایی و تاریخی از اشخاص مختلفی نام برده‌اند. برخی از منابع شخص هشام بن عبدالملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته‌اند.[۳۴]

بعضی دیگر ابراهیم بن ولید را وسیله مسمومیت معرفی کرده‌اند.[۳۵][۳۶]

برخی از روایات نیز زید بن حسن را که از دیر زمان کینه‌های عمیقی نسبت به امام باقر (علیه‌السّلام) داشت مجری این توطئه به شمار آورده‌اند.[۳۷]
به طور مسلم شهادت امام باقر (علیه‌السّلام) در دوران خلافت هشام بن عبدالملک رخ داده است.
[۳۸][۳۹]

زیرا خلافت هشام از سال ۱۰۵ تا سال ۱۲۵ق استمرار داشته و آخرین سالی که مورخان در شهادت امام باقر (علیه‌السّلام) نقل کرده‌اند، ۱۱۸ هـ می‌باشد. با تامل در نقل‌های تاریخی می‌توان به یک جمع‌بندی و نتیجه کلی رسید و آن این‌که امکان دارد عامل شهادت حضرت افراد متعددی باشند که هر روایت و نقل به یکی از آنان اشاره کرده است. مثلا از آنجایی که هشام بن عبدالملک عداوت انکارناپذیری نسبت به خاندان علی (علیه‌السّلام) داشت، با استفاده از نیروهای مورد اطمینان خود از جمله ابراهیم بن ولید که عنصری اموی و دشمن اهل بیت بود را به استخدام گرفت و ابراهیم نیز امکانات لازم را در اختیار فردی که از اعضای داخلی خاندان علی (علیه‌السّلام) به شمار می‌آمد و می‌توانست در محیط زندگی امام باقر (علیه‌السّلام) بدون مانع راه یابد، قرار داده تا به وسیله او برنامه خائنانه خود را عملی کند و امام را به شهادت برساند.

۷ - محل دفن

سرانجام حضرت امام محمدباقر (علیه‌السّلام) پس از شهادت در قبرستان بقیع در کنار مرقد پدر بزرگوارشان امام سجاد (علیه‌السّلام) و عموی پدرش، امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) مدفون شد.[۴۰][۴۱][۴۲]

(از برخی منابع استفاده می‌شود که آن حضرت هنگام رحلت در مدینه نبودند، بلکه در محلی به نام حمیمه از روستاهای نواحی مکه یا شام بوده‌اند که پس از شهادت ایشان را به مدینه منتقل کرده‌اند.)[۴۳][۴۴]

۸ - وصایای امام

مرحوم کلینی در کتاب الکافی به سند خود از امام رضا (علیه‌السّلام) روایت کرده است که امام باقر (علیه‌السّلام) به هنگام احتضار فرمودند:
«هنگامی که بدرود حیات گفتم زمین را برایم بشکافید و قبری مهیا کنید، پس اگر به شما گفتند برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لحد بوده است، تصدیق کنید.»
و نیز کلینی به سند خود از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده است که فرمود:
«پدرم هر آنچه از کتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت به من به ودیعت سپرد، پس چون لحظه وفاتش فرا رسید به من فرمود: چهار شاهد فرا بخوان.»
من (امام صادق) چهار نفر از قریش را دعوت کردم که یکی از آنها نافع مولای عبدالله بن عمر بود. پس به من فرمود:
«بنویس، این چیزی است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد، که‌ ای فرزندانم خداوند دین را برای شما برگزید، پس از دنیا نروید مگر آنکه تسلیم رضای خداوند باشید.»
وصیت کرد محمد بن علی به جعفر بن محمد و به وی فرمان می‌دهد که او را به جامه بردی که هر جمعه در آن نماز می‌خواند، کفن کند و عمامه‌اش را بر سرش ببندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهای کفن او را باز کند....
سپس به شهود فرمود: باز گردید خداوند شما را رحمت کند! امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: به پدرم گفتم:
«ای پدر در ابن وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردی؟ فرمود: پسرم؛ خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده‌ام و می‌خواستم بدین‌وسیله حجت و دلیلی برای تو قرار داده باشم»
در کافیآمده است که: امام باقر (علیه‌السّلام) وصیت کرد که هشتصد درهم برای برگزاری مراسم سوگواری او اختصاص دهند و این کار را از سنت می‌دانست، زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «برای خاندان جعفر طعامی فراهم آورید.»
[۴۵]
آنان نیز به وصیتش عمل کردند و نیز کلینی به نقل از یونس بن یعقوب می‌نویسد: حضرت صادق (علیه‌السّلام) فرمود:
«پدرم به من سفارش کرد که از مالم فلان مبلغ را وقف کن تا نوحه سرایان ۱۰ سال در ایام حج در منی برایم نوحه‌سرائی کنند.»
[۴۶]

۹ - فهرست منابع

۱- فرق الشیعه، نوبختی؛
۲- وفیات الاعیان، ابن خلکان؛
۳- الکامل، ابن اثیر، بیروت دارصادر، بیروت، ۱۳۸۵ هـ؛
۴- احقاق الحق، سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری.

۱۰ - پانویس

۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۶۹.

۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.

۳. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۳۴۰.

۴. ابن عبدالوهاب، حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۷۵.

۵. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۸.

۶. کفعمی، تقی‌الدین ابراهیم، مصباح کفعمی، ص۵۱۰.

۷. لاهیجی، محمد باقر، تذکرة الائمة، ص۱۲۵.

۸. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۵.

۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۹۹.

۱۰. امین بیروت، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۴۵.

۱۱. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۳۴۰.

۱۲. سبط بن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ص۳۰۲.

۱۳. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۷.

۱۴. ابن عبدالوهاب، حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۷۵.

۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۱۷.

۱۶. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۰۱ .

۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۱۶.

۱۸. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰ .

۱۹. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۰۲.

۲۰. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۶.

۲۱. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۳۴۰.

۲۲. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۶۱.

۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۲۵۹.

۲۴. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰.

۲۵. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۲.

۲۶. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۴۵.

۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۶۹.

۲۸. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.

۲۹. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۵.

۳۰. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۳۴۰.

۳۱. قطب راوندی، الخراح و الجرائح، ج۲، ص۶۰۴.

۳۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶ ص۲۱۶.

۳۳. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۲۱۱.

۳۴. کفعمی، تقی‌الدین ابراهیم، مصباح کفعمی، ص۵۲۲.

۳۵. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۶.

۳۶. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۳۴۰.

۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۵۰۱.

۳۸. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰.

۳۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۹.

۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۶۹.

۴۱. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.

۴۲. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۶.

۴۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۴.

۴۴. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۱۲، ص۱۵۲.

۴۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۳، ص۲۱۷.

۴۶. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۱۱۷.

۱۱ - منبع

• سایت پژوهه برگرفته از مقاله «شهادت امام باقر (علیه‌السلام)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۸/۰۳.

شهادت امام جواد (ع)

شهادت جانگداز حضرت جواد الائمه امام محمد تقی (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

شهادت امام جواد (ع)

ابوجعفر محمد بن علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام)، مشهور به امام جواد (علیه‌السّلام) و جواد الائمه، نهمین پیشوای شیعیان است.بنا بر نقل تاریخ‌نویسان، آن حضرت سال ۲۲۰ ه ق. به شهادت رسید، اما درباره روز و ماه شهادت، اختلاف وجود دارد، همچنین درباره کیفیت شهادت نیز اختلاف هست، ولی بنا بر قول مشهور به دست همسرش ام الفضل دختر مامون عباسی مسموم و به شهادت رسید.کاظمین

۱ - معرفی اجمالی

مشخصات فردی امام جواد (علیه‌السّلام):

اسم: محمد.کنیه: کنیه ایشان ابوجعفر است که معمولا در روایات تاریخی ابوجعفر ثانی ذکر می‌شود تا با ابوجعفر اول، یعنی امام باقر (علیه‌السّلام) اشتباه نشود.[۱]

القاب: مشهورترین لقب حضرت، «جواد» است و القاب دیگری همچون زکی، مرتضی، قانع، نتجب، تقی، عالم و... داشته‌اند.[۲]

نام پدر: علی بن موسی الرضا ثامن الائمه (علیه‌السّلام).نام مادر: سبیکه، امام رضا (علیه‌السّلام) ایشان را خیزران نامید.[۳]

بنا به نقلی سبیکه از خویشاوندان ماریه قبطیه مادر ابراهیم، پسر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.[۴]

تاریخ تولد: نوزدهم شهر رمضان یا نیمه آن، ولی ابن عیاش ولادت حضرت را دهم رجب ذکر کرده و در دعای ناحیه مقدسه: «اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی وابنه علی بن محمد المنتخب» مؤید قول او است.[۵]

و در سال ۱۹۵ هجری قمری.[۶]

محل تولد: مدینه.مدت عمر: مشهور ۲۵ سال و سه ماه و ۱۲ روز.[۷]

مدت امامت: ۱۷ سال.خلفای هم‌عصر: مامون و معتصم عباسی.فرزندان پسر: امام علی النقی (علیه‌السّلام)، ابوجعفر موسی مبرقع ایشان جد سادات رضوی است.[۸]

نقش خاتم: حسب الله حافظی.[۹]

تاریخ شهادت: اشهر آن است که در آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ ق شهید شد.[۱۰]

محل دفن: کاظمین.

۲ - تبعید امام به بغداد

مامون حضرت جواد (علیه‌السّلام) را بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا (علیه‌السّلام) به بغداد طلبید و دختر خود‌ ام الفضل را به تزویج حضرت درآورد. چرا که از طرفی امام را در کنترل خود داشت و از طرفی آمد‌وشد شیعیان را با حضرت زیر نظر می‌گرفت.حضرت جواد (علیه‌السّلام) پس از اینکه به بغداد تشریف برد، از سوء معاشرت مامون در اذیت و آزار بود. از وی خواست که به حج بیت‌الله الحرام برود. وقتی حضرت به مدینه رسیدند در آنجا توقف کردند تا آنکه مامون در سال ۲۱۸ ق در هفدهم رجب مرد و برادرش معتصم به قدرت رسید.چون معتصم از فضائل و کمالات حضرت امام جواد (علیه‌السّلام) مطلع شد، به واسطه حسد و ترس از اینکه حضرت در رشد تشیع در حرمین (مکه و مدینه) به مقصود برسند، در صدد برآمد که چاره‌ای بیندیشد. پس آن حضرت را به بغداد فرا خواند. حضرت امام جواد (علیه‌السّلام) چون قصد رفتن به بغداد نمودند، امام هادی (علیه‌السلام) را جانشین خود در مدینه کردند و در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آنحضرت نمودند و کتب علوم الهی و اسلحه و آثار پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سایر پیامبران را به فرزند خود امام هادی (علیه‌السّلام) دادند و دل به شهادت داده و با فرزند گرامی خود وداع کردند و روانه بغداد شدند. در روز ۲۸ محرم سال ۲۲۰ هـ وارد بغداد شدند و معتصم در اواخر همین سال آنحضرت را به زهر کین شهید کرد.[۱۱][۱۲][۱۳]

۳ - تاریخ شهادت

در تاریخ شهادت حضرت امام جواد (علیه‌السّلام) اختلاف است. در کشف الغمه از محمد بن طلحه نقل شده است که حضرت در ذیحجه سال ۲۲۰ هـ در زمان خلافت معتصم به شهادت رسیده‌اند. ابن خشاب از محمد بن سنان نقل می‌کند که حضرت در روز سه شنبه، ششم ذیحجه سال ۲۲۰ از دنیا رفتند.[۱۴]

در اعلام الوری آمده است که حضرت در روز آخر ذی قعده سال ۲۲۰ از دنیا رفته‌اند. شهید اول نیز در الدروس قائل به قول طبرسی در اعلام الوری شده است. در عیون المعجزات نیز آمده است که حضرت در روز سه شنبه، پنجم ذیحجه از دنیا رفت.[۱۵]

مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال خود می‌گوید: اشهر آنست که حضرت در آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ هـ شهید شد و این بعد از دو سال و نیم از فوت مامون بود، چنانچه خود آنحضرت می‌فرمود: «الفرج بعد المامون بثلثین شهرا»[۱۶]

۴ - کیفیت شهادت

کیفیت شهادت حضرت امام جواد (علیه‌السّلام) در منابع تاریخی متفاوت است.

۴.۱ - قول مشهور

قول مشهور آن است که همسرش‌ ام الفضل دختر مامون به تحریک عمویش معتصم آن حضرت را مسموم کرد زیرا که‌ ام الفضل در زندگی مشترک خود با امام جواد (علیه‌السّلام) از دو جهت ناکام مانده بود:نخست آنکه از آن حضرت دارای فرزندی نشد. دوم آنکه امام نیز چندان توجهی به وی نداشت.فرزندانش عموما از‌ ام ولدهای آن حضرت متولد شدند. حتی‌ ام الفضل یک‌بار نامه‌ای نگاشت و از امام نزد مامون شکایت کرد و از اینکه امام چند کنیز دارد، گله نمود. ولی مامون در جواب او نوشت: ما تو را به عقد ابوجعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایت‌ها نکن.[۱۷][۱۸]

و کیفیت مسموم کردن هم چنین بود که معتصم‌ ام الفضل را به قتل امام راضی کرد و زهری برای او فرستاد که در طعام حضرت داخل کند‌ ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد.[۱۹]

۴.۲ - نقل زرقان

در تفسیر عیاشی ذیل آیۀ شریفۀ «والسارق و السارقه...»[۲۰]

چنین آمده است؛ زرقان دوست و ملازم ابن ابی داود (احمد بن ابی داوود که در عهد مامون و معتصم و واثق و متوکل قاضی بغداد بود.) می‌گوید: روزی ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین برگشت. علت غمگین بودنش را پرسیدم گفت امروز دوست داشتم که بیست سال پیش مرده بودم، گفتم چرا؟ گفت از جهت ابن جعفر محمد بن علی بن موسی که نزد امیرالمؤمنین معتصم اتفاق افتاد. گفتم چه شد؟ گفت دزدی آوردند که اقرار به دزدی کرده بود خلیفه خواست حد بر او جاری کند سپس علما و فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز حاضر کرد. سپس از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم از مچ دست. دلیلش را پرسید، گفتم در آیه تیمم، خداوند می‌گوید: «فامسحوا بوجوهکم وایدیکم»[۲۱]

و عده‌ای از اهل مجلس با من موافقت کردند و بعضی دیگر از فقها، گفتند باید دست را از مرفق (آرنج) باید برید. دلیل آن‌ها را هم پرسید گفتند به دلیل آیه وضو: «وایدیکم الی المرافق»[۲۲]

بعد از آن متوجه محمد بن علی شد و گفت یا اباجعفر تو چه می‌گویی؟ اباجعفر گفت یا امیرالمؤمنین فقها در این مورد حرف زدند. گفت مرا با گفته ایشان کاری نیست آنچه تو می‌دانی بگو. حضرت فرمود یا امیرالمؤمنین مرا از این سؤال معاف‌ دار. معتصم گفت تو را به خداوند قسم می‌دهم به آنچه می‌دانی ما را آگاه کنی. حضرت فرمود: حال که مرا به خداوند قسم دادی، می‌گویم، که حاضران در سنت خطا کردند. حد دزد آن است که چهار انگشت او بریده شود. معتصم گفت دلیل این حرف چیست؟ فرمود به دلیل حدیث پیامبر که فرمود در سجده هفت عضو باید به زمین برسد پیشانی، کف دستان، زانوها و انگشت پاها، اگر دست دزد را از مچ یا آرنج قطع کنی دیگر کف دست باقی نمی‌ماند که با آن سجده کند و خداوند تعالی می‌فرماید: «و ان المساجد لله»[۲۳]

«یعنی همین اعضای هفت‌گانه». معتصم تعجب کرد از این استدلال امام و امر کرد فقط انگشتان دزد را قطع کنند. ابن داود گفت قیامتم برپا شد و آرزو کردم که‌ ای کاش زنده نبودم.زرقان می‌گوید: ابن داود بعد از سه روز نزد خلیفه رفت و گفت همانا خیرخواهی خلیفه بر من واجب است من چیزی می‌گویم که می‌دانم به سبب آن داخل آتش جهنم می‌شوم. معتصم پرسید که چیست؟ گفت خلیفه به خاطر امری از امور دین علما، وزراء، نویسندگان و لشکریان را جمع می‌کند و از آن‌ها جواب مسئله را می‌خواهد آن‌ها جواب مسئله را می‌گویند ولی خلیفه او کسی جواب می‌پذیرد که نصفی از آن جماعت او را امام و پیشوای خود می‌دانند و خلیفه را غاصب حق او می‌شمارند، در این موقع، معتصم رنگش متغیر شد و متوجه تذکر ابن ابی داود شد و گفت خدا تو را جزاء خیر دهد که مرا آگاه کردی.روز چهارم یکی از نویسندگان وزیر خود را طلبید و به او امر کرد که حضرت را دعوت کند و زهر در طعام ایشان کند. آن وزیر حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود می‌دانید که من در مجالس شما حاضر نمی‌شوم، گفت: دعوت از شما به خاطر این است که هم می‌خواهم خانه خویش به مقدم شما متبرک نمایم، و هم شما را اطعام نموده باشم. هم‌چنین فلان وزیر آرزوی ملاقات شما را دارد و می‌خواهد که به صحبت شما مشرف شود. امام به منزل آن وزیر تشریف آورد، چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود حس کرد، پس بلند شد و اسب خود را طلبید. صاحب‌خانه خواست که امام بماند، حضرت فرمود خارج شدن من از این خانه به نفع توست تا ماندن در اینجا، بعد از همان روز و شب مرغ روحش به بهشت برین پر کشید.[۲۴][۲۵]

۴.۳ - نقل علامه مجلسی

علامه مجلسی در جلاء العیون نقل کرده که چون مردم با معتصم بیعت کردند، در صدد تفقد از احوال حضرت امام جواد (علیه‌السّلام) برآمد. پس به "عبدالملک زیات" والی مدینه نامه نوشت که آنحضرت را با‌ ام الفضل روانه بغداد کند. چون حضرت وارد بغداد شد به ظاهر به احترام حضرت پرداخت و تحفه‌ها برای آنحضرت و‌ ام الفضل فرستاد. پس شربت پرتقالی بوسیله غلام خود به نام (اشناس) برای امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این را گفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: «در شب آن را می‌نوشم»اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الآن یخ آن آب می‌شود و اصرار کرد و امام با علم به عمل آنان آن را نوشید.[۲۶][۲۷]

علامه جعفر مرتضی عاملی می‌گوید: شاید معتصم در یک روز سه بار به مسموم ساختن امام (علیه‌السّلام) اقدام کرده تا مطمئن شود به هدف خود می‌رسد. چنانکه در روایت "اشناس" نیامده بود که امام (علیه‌السّلام) با نوشیدن آن شربت به شهادت رشید.[۲۸]

۵ - عاقبت قاتل

در کتاب عیون المعجزات آمده است که: چون حضرت جواد (علیه‌السّلام) وارد بغداد شد و معتصم ناکامی و انحراف‌ ام الفضل را از آنحضرت دید، او را طلبید و وی را بر قتل حضرت ترغیب کرد و زهری برای او فرستاد که در طعام آنحضرت بریزد. ‌ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مبارک حضرت ظاهر شد. ‌ام الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه و زاری پرداخت حضرت فرمودند:«حالا که مرا کشتی گریه و زاری می‌کنی؟ بخدا سوگند که به بلایی مبتلا خواهی شد که درمان نداشته باشد.»بعدها بیماری در وی ایجاد شد و هر چه اطباء معالجه کردند، فایده نداشت تا آنکه از حرم معتصم بیرون آمد و آنچه داشت از مال دنیا صرف مداوای آن بیماری کرد و چنان گرفتار شد که دست نیاز به سوی مردم دراز می‌کرد و با بدترین حال مرد.[۲۹]

مسعودی در اثبات الوصیه قریب به همین جریان را نقل کرده الا آنکه گفته معتصم و جعفر بن مامون هر دو‌ ام الفضل را واداشتند بر کشتن آن حضرت و جعفر بن مامون به سزای این کار در حال مستی در چاه افتاد و او را مرده از چاه بیرون آوردند.[۳۰]

۶ - تجهیز و تدفین

جنازه آن جناب را بعد از غسل و کفن آوردند و در مقابر قریش در پشت سر جدش امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) دفن نمودند. و بحسب ظاهر واثق بالله بر آنحضرت نماز خواند و لکن در واقع حضرت امام علی النقی از مدینه با طی‌الارض آمد و متصدی غسل و کفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.[۳۱]

۷ - پانویس

۱. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۸۶، نشر المکتبة الحیدریة، النجف الاشرف.

۲. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.

۳. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.

۴. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ه ش.

۵. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.

۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.

۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۷، ح ۱۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.

۸. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۵۳.

۹. سید حسینی قزوینی، موسوعة الامام الجواد علیه‌السلام، ص۳۶۹، نشر مؤسسه ولی العصر، چاپ اول، قم.

۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.

۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۸، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۶، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۱۳. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۴۹.

۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۲-۱۳، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۷.

۱۶. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۴۹.

۱۷. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۸۸.

۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۷۹-۸۰، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۱۹. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۳۹۵، نشر مرکز الطباعة و النشر فی مؤسسة البعثه، چاپ اول.

۲۰. مائده/سوره۵، آیه۳۸.

۲۱. مائده/سوره۵، آیه۶.

۲۲. مائده/سوره۵، آیه۶.

۲۳. جن/سوره۷۲، آیه۱۸.

۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۶-۷، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۲۵. عیاشی، محمد بن معسود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۲۰، نشر المکتبة الاسلامیة، طهران.

۲۶. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۹۱.

۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۸، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۲۸. عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام جواد (علیه‌السلام)، ص۱۲۸، ترجمه سید محمد حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

۲۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۷، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.

۳۰. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص۴۵۰.

۳۱. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۵۲.

۸ - منبع

• سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شهادت امام جواد»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۴/۱۴.

• محمدرضا رستمی زاده، سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « شهادت امام محمد تقی جواد الائمه»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۴/۱۴.

شهادت امام رضا (ع)

شهادت امام رضا (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران آن امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

شهادت امام رضا (ع)

شهادت امام رضا (علیه السلام) بنا به قول مشهور در بین شیعه، در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مأمون عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند.

تاریخ شهادت

درباره تاریخ شهادت امام رضا علیه السلام گفتار مورخان و سیره‌نگاران مختلف است:

شیخ مفید در مسارالشيعه، آن را در روز ۲۳ ذی القعده سال ۲۰۳ می‌داند.[۱] به همین جهت، برای زیارت آن حضرت در این روز تأکید فراوانی به عمل آمده.[۲] برخی، روز ۲۳ ماه رمضان را روز شهادت آن حضرت دانستند.[۳]

عده‌ای هم، شهادت ایشان را در ماه صفر ذکر کرده‌اند، ولیکن برخی از آنان روز چهاردهم، برخی روز هفدهم و برخی دیگر آخرین روز صفر را تاریخ شهادت می‌دانند.[۴] معروف و مشهور میان علما و مورخان شیعه آن است که آن حضرت در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ قمری در طوس به شهادت رسید و این، گفتار شیخ مفید در ارشاد نیز است.[۵]

چگونگی شهادت

مرگ در اثر زیاد خوردن انگور:

ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان درباره نحوه درگذشت امام رضا علیه السلام نوشته‌اند: امام بر اثر زیاد خوردن انگور وفات نمود.[۶]

سید جعفر شهیدی پس از نقل این نظر، آن را مردود دانسته و می گوید: راستى که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى تواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد، تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائی اش اعتراف داشتند.[۷]

مسموم شدن بدون بیان علت:

عده اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولى هیچ گونه ذکرى از علت آن ننموده اند و فقط به اینکه برخی علت مرگ آن حضرت را مسمومیت دانسته اند اشاره کرده اند. آن هم بدون اشاره به قاتل یا قاتلین آن حضرت. به عنوان نمونه یعقوبى نوشته است: «گفته مى شود که او مسموم شد و درگذشت».[۸]

مسموم شدن به دست عباسیان:

عده اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولى معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیرعلى داراى همین عقیده بود[۹] که احمد امین نیز بدان اشاره کرده و گفته است: «اگر براستى او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت براى خاندان عباسى».

وفات به مرگ طبیعی:

برخى دیگر گفته اند که امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در کار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذکر کرده اند. یکى از این افراد «ابن جوزى» است که پس از نقل قول دیگران که گفته اند: «پس از یک استحمام، در برابر امام علیه السلام بشقابى از انگور که بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت»، خود مى نویسد: این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن وى بوده باشد. چه اگر این طور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى کرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتى چشم پوشیده بود.[۱۰]

دکتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا علیه السلام از مطالب ساختگى شیعه است که هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون که از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمى کنند.[۱۱]

مسموم شدن به دست مامون:

کسانى که بر این عقیده‌اند گروه بزرگى را تشکیل مى‌دهند که ابن جوزى نیز بدان ها اشاره کرده است و شیعیان بطور کلى این نظر را تایید کرده‌اند. شیخ مفید می نویسد: آن دو - یعنى مامون و امام رضا علیه السلام - با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام علیه السلام بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!

شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف زیر را در مورد نحوه شهادت آن حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند:

روایت اول: روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد. سپس شیخ مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخن‎های خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم. سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امید بهبودی دارم. مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده اند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکرده ‎اند. سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چاره ای جز خوردن آن نیست. برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم و مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت.

مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت: پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود.

روایت دوم: شیخ مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل می نماید که گفت: حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست می داشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانه‌های آن سوزن‎های زهرآلود زدند، سپس آن سوزن‎ها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید.[۱۲]

از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعى امام علیه السلام بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجح دانسته اند. مانند این افراد:

  • ابن حجر در صواعق، ص ۱۲۲.
  • ابن صباغ مالکى در فصول المهمة، ص ۲۵۰.
  • مسعودى در اثبات الوصیة، ص ۲۰۸، التنبیه والاشراف، ص ۲۰۳، مروج الذهب، ۳، ص ۴۱۷.
  • قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه، ۱، ص ۲۱۱.
  • قندوزى حنفى در ینابیع المودة، ص ۲۶۳ و ۳۸۵.
  • جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى، بخش ۴، ص ۴۴۰.
  • ابوبکر خوارزمى در رساله خود.
  • ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین.
  • سمعانى در انساب، ۶، ص ۱۳۹.
  • در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ص ۲۷۸.

پیشگویى شهادت امام رضا

رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

«سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَه فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَه ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر ...».[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد... .

و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می نویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می ‎فرمود: ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَه کَمَن زارَ رَسُول الله[۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است.

همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می فرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می شود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می رساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می نویسد و در زمره ما محشور می گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می شود.[۱۵]

غسل و تدفین پیکر مطهر امام

صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه‌‌اى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمی‌توانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن.

ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مى‌خواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه‌هاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى. مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه‌اى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى!

وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موى‌هاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده.

گفتم: شما کیستى؟ «فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی». پس به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مى‌‌بوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید... در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت.

حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب، تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد. باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور. وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان، پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند... مأمون و غلامان با گریه داخل شدند. گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند می گفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد، یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است؟ جواب داد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد، دستور داد در طرف قبله قبر بکنند... .[۱۶]

پس از شهادت امام رضا علیه السّلام، مأمون، او را در بقعه هارونیه در روستای سناباد، دفن کرد. امروزه حرم حضرت رضا علیه السّلام، در شهر مشهد مقدس واقع است.

پانویس

1. مسارالشیعه (شیخ مفید)، ص ۱۶.

2. منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۲، ص ۳۱۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۹۷.

3. زندگانی چهارده معصوم علیهم‌السلام (ترجمه اعلام الوری – امین الاسلام طبرسی)، ص ۴۲۴.

4. منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۱۲.

5. الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.

6. الکامل، ۵، ص ۱۵۰ - طبرى، ۱۱، ص ۱۰۳۰ - تاریخ ابوالفداء، ۲، ص ۲۳ - مرآة الجنان، ۲، ص ۱۲ - وفیات الاعیان، ۱، ص ۳۲۱ (چاپ ۱۳۱۰ هجرى) - برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته مى شود...» بیان کرده اند.

7. سید جعفر شهیدى، زندگى سیاسى هشتمین امام، ص ۲۰۲.

8. تاریخ یعقوبى، جلد دوم ص ۸۰.

9. روح الاسلام، سید امیرعلى، ص ۳۱۱ و ۳۱۲

10. تذکرة الخواص، ص ۳۵۵.

11. نظریة الامامة، ص ۳۸۷.

12. ارشاد، ج۶، ص ۲۹۵.

13. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص ۹- ۳۵۸.

14. مدینه المعاجز بنا به نقل مرحوم سحاب در کتاب زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۵۳.

15. امالی الصدوق، ص۶۳ - عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص ۲۵۶.

16. زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ( ترجمه جلد ۴۹ بحار الأنوار)، ص: ۲۷۶ تا ۲۷۹

منابع

  • سید جعفر شهیدى، زندگى سیاسى هشتمین امام، ص ۲۰۲.
  • داود الهامی، نظر شیعه درباره علت شهادت امام رضا (ع)، مکتب اسلام، ۱۳۷۳، شماره ۱ (ص ۱۶ تا ۲۸)
  • موسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام
  • زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام (ترجمه جلد ۴۹ بحارالأنوار)، موسی خسروی، ۱۳۸۰ ش.

ولادت امام رضا (ع)

میلاد با سعادت امام رضا (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران این امام همام تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

ولادت امام رضا (ع)

امام رضا علیه السلام بنا به قول مشهور در ۱۱ ذی القعده ۱۴۸ هجری قمری و در مدینه به دنیا آمده اند. پدر آن حضرت، امام موسی بن جعفر و مادرشان نجمه خاتون می باشد. نجمه خاتون، در مورد ولادت حضرت رضا گوید: هنگامی که فرزندم رضا را به دنیا آوردم، پدرش امام موسی‌کاظم علیه‌السلام به من فرمود: او را بگیر و خوب نگهدار زیرا او بقیه‌الله در زمین است. [۱]

تاریخ ولادت امام رضا علیه‌السلام

بارگاه امام رضا علیه السلام

گرچه برخی از مورخان و سیره‌نگاران تاریخ تولد امام رضا علیه السلام را در یازدهم ذی الحجه سال ۱۵۳ و برخی دیگر یازدهم ذی القعده سال ۱۵۱ و یا سال ۱۵۳ قمری ذکر کرده‌اند، ولیکن معروف و مشهور میان علمای شیعه، یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸ قمری، چند هفته پس از شهادت جدش امام جعفرصادق علیه‌السلام می‌باشد. [۲]

پیشگویی ولادت امام رضا علیه‌السلام

تولد امام رضا علیه‌السلام را برخی از معصومان علیهم السلام پیش از وی، پیش‌گویی کرده و به آن بشارت داده بودند. از امام صادق علیه‌السلام در این باره احادیث چندی وارد شده است. از جمله عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرد: مردی از اهالی طوس در محضر امام جعفرصادق علیه‌السلام نشسته بود و آن حضرت به وی فرمود: بزودی از صلب فرزندم موسی، مردی به دنیا می‌آید که مورد خشنودی خداوند سبحان در آسمان و خرسندی بندگانش در زمین خواهد بود. در سرزمین شما از روی ستم و دشمنی مسموم و کشته می‌گردد و در همان جا غریبانه به خاک سپرده می شود. آگاه باش! هر کسی وی را در غربتش زیارت کند و بداند که او امام و پیشوای شیعیان پس از پدرش بوده و از جانب خداوند متعال مفترض الطاعه می‌باشد، همانند کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت کرده باشد. [۳]

مادر امام رضا علیه‌السلام

مادر آن حضرت نجمه خاتون می باشد. هشام بن احمد یکی از اصحاب امام موسی بن جعفر علیه‌السلام گوید: روزی حضرت به من فرمود: آیا کسی از طرف مغرب زمین آمده که بنده و کنیزی آورده باشد؟ گفتم: نه.

حضرت فرمود: چرا یک نفر آمده، بیا نزد او برویم، پس سوار شدیم و رفتیم دیدیم مردی از اهل مغرب تعدادی بَرده و کنیز آورده.

حضرت به آن مرد فرمود: کنیزان خود را به ما نشان بده و او ۹ کنیز نشان داد، ولی حضرت هیچ کدام آنها را قبول نکرد و فرمود: به اینها حاجتی نیست، کنیز دیگری به ما عرضه کن. آن مرد گفت: دیگر ندارم.

حضرت فرمود: چرا، کنیز دیگری هم نزد تو هست. آن مرد گفت: به خدا قسم فقط یک کنیز دیگر دارم که او مریض است. ولی هر چه کردند، او را نشان نداد.

حضرت برگشتند و فردا دوباره مرا نزد او فرستادند و فرمودند: برو و به هر قیمتی که آن کنیز را می فروشد، از او بخر! هشام می گوید: من آمدم و صاحب کنیز، قیمتی برای آن کنیز تعیین کرد و گفت کمتر نمی گیرم. من هم پول را دادم و آن کنیز را خریدم.

آن مرد پرسید: شخصی که دیروز همراه شما بود، کیست؟ گفتم: مردی از بنی هاشم. گفت از کدام دسته؟ گفتم: از بزرگان بنی هاشم. گفت: بیشتر بگو. گفتم: بیشتر نمی دانم.

گفت: پس بشنو تا برایت بگویم، من این جاریه را از سرزمینهای دور مغرب زمین خریدم. زنی از اهل کتاب پرسید: این جاریه کیست که با تو می بینم؟ گفتم: او را برای خودم خریده ام.

آن زن گفت: این کنیز هرگز سزاوار همچون تویی نیست، بلکه او باید در نزد بهترین فرد روی زمین باشد و به زودی از او پسری متولّد خواهد شد که شرق و غرب عالم به او می گروند.

هشام می گوید: من آن جاریه را نزد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آوردم و چندی نگذشت که از آن جاریه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام متولد شد. [۴]

از بعضی از روایات ظاهر می شود که نجمه خاتون در ابتدا کنیز مادر حضرت موسی بن جعفر، حمیده خاتون بود و بعدا حمیده خاتون او را به آن حضرت بخشید. [۵] در روایتی به نقل از حمیده خاتون آمده است: وقتی که نجمه علیهاالسلام به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام سلام الله علیه را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی علیه‌السلام ببخش که بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را به فرزندم بخشیدم و او هنگامی که نجمه رضا علیه السلام را به دنیا آورد او را طاهره نامید. [۶]

با توجه به این روایات به نظر می‌رسد نجمه در ابتدا به عنوان کنیزی برای حمیده خاتون مادر امام کاظم علیه السلام خریداری شده بود. شاید به این دلیل که آن بانو مدتی در نزد مادر آن حضرت که از نظر دانش، پرهیزگاری و ایمان، بر همه زنان عصر خود پیشی داشت و در مواردی امام صادق علیه السلام تعلیم زنان را به او ارجاع می داد [۷]، به مسائل مختلف اسلامی و مسائل زناشویی آشنا گردد.

روایت شده است که حمیده خاتون به فرزند گرامی خود، حضرت موسی بن جعفر، عرض کرد: «پسرم، تُکتم (نجمه) کنیزی است که من تا بحال کنیزى بهتر از او ندیده‌‏ام و شک و شبهه ندارم که اگر نسلى از براى او باشد بزودى خدا آن را ظاهر کند. و من او را به تو بخشیدم، پس سفارش کن نیکى کنند به او». [۸]

پانویس

  1. اثبات الهداة، ج ۳، ص ۲۳۳؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ص ۹۰.
  2. زندگانی چهارده معصوم، ص ۴۲۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ص ۵۹۱؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۵۶.
  3. اثبات الهداة، ج ۳، ص ۲۳۳.
  4. عیون أخبار الرضا، ج۱، ص۱۸.
  5. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۴.
  6. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷.
  7. کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۴، ص۳۰۱.
  8. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.

شهادت امام صادق (ع)

شهادت جانگداز امام جعفر صادق (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و پیروان آن امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

شهادت امام صادق (ع)

امام صادق (ع) در سال ۱۴۸ قمری به دست عوامل منصور دوانقی مسموم شد و بر اثر آن، به شهادت رسید. بیشتر مورخان و سیره‌نگاران شیعه، تاریخ شهادت آن حضرت را ۲۵ شوال می‌دانند.

توطئه‌های ناکام منصور دوانقی

چون منصور دوانیقی به خلافت رسید و از کثرت شیعیان و پیروان امام جعفر صادق علیه السلام مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.

چنانچه ابن بابویه و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که روزی ابوجعفر دوانیقی امام صادق را طلبید که آن حضرت را به قتل آورد و گفت، که شمشیری حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربیع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما را برای آن طلبیدیم که قرض شما را اداء کنیم و حوائج شما را برآوریم و بسیار عذرخواهی کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که باید بعد از سه روز او را روانه مدینه کنی.

چون ربیع بیرون آمد، به خدمت حضرت رسید و گفت یابن رسول الله، آن شمشیر و زیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: که این دعا را خواندم و دعا را تعلیم او نمود.

و به روایت دیگر ربیع برگشت و به منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت: ای ربیع چون او داخل خانه من شد، اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصیح می گفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان برسانی گوشت های تو را از استخوان هایت جدا می کنم و من از بیم آن چنین کردم.

و سید ابن طاووس رضی الله عنه روایت کرده است: چون منصور در سالی که به حج آمد به ربذه رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خشمگین شد و به ابراهیم بن جبله گفت: برو و جامه های جعفر بن محمد را در گردن او بینداز و بکِش و به نزد من بیاور. ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را در مسجد ابوذر یافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را می طلبد.

حضرت فرمود: «اِنا لله و انا الیه راجعون»؛ بگذار تا دو رکعت نماز بخوانم. پس دو رکعت نماز ادا کرد و بعد از نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد. چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند و داخل شد.

چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل می رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می افتد. منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت را مرخص گردانید و عیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به وفات من خواهد بود یا به وفات او؟ چون از حضرت پرسید فرمود: که به وفات من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.

و نیز سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم. روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره ای نمی توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق.

گفتم: ای امیر او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته. گفت: می دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است (پدر و پسر نمی شناسد و به سرانجام نمی رسد) و من سوگند یاد کرده ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.

راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سربرداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.

و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می لرزید و دندان هایش بر هم می خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت یابن رسول الله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟

حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم، فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آن است که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.

بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شب بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو می برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان های من بر هم می خورد.

راوی می گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم ها و دعاهائی است که اگر بر شب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن می گرداند.

پس از چند روز از او رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.

آخرین وصایای امام صادق

امام صادق علیه السلام در لحظه مرگ وصایایی چندی می نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است. به فرزندان خود گفت: «لا تَمُوتُنَّ اِلا وَاَنتُم مُسلِموُن» بکوشید که جز مسلمان نمیرید. به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منی برای او مراسم عزاداری بر پا کنند.

امام دستور داد برای خویشان و کسان هدیه ای بفرستند؛ شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام (معروف به افطس)، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و می خواست تو را بکشد، عطا می کنی و می بخشی؟ فرمود: می خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: «وَ الَّذِین یصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یوصَلَ وَ یخشَونَ رَبَهُّم وَ یخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند (صله رحم می کنند) و از خدایشان می ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند». پس فرمود: ای سالمه به درستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد و آن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله ای به مسافت دو هزار سال به مشام می رسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی شنود و درنمی یابد.

درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که او در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشت. بخشی از سفارش های او درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد. و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که رئوس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوز کاری، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و... بود.

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دید، دستور داد که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آن ها نظر افکند و فرمود: «اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلاةِ». شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی رسد.

وصی امام صادق علیه السلام

ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقى، نقل کرده است که گفت: یکى از اعراب نزد ابو حمزه ثمالى آمد. ابوحمزه از او پرسید: چه خبرى دارد؟ گفت: جعفر صادق علیه السلام از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندى کشید و بى هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به کسى وصیت کرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و موسى (فرزندانش)، و به ابوجعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایى را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد براى ما از کبیر و راهنمایى کرد ما را بر صغیر و امرى عظیم را پوشیده داشت.

چون از منظور وى پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسى) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت، براى آن که اگر منصور از وصى پرسش کند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.

عبدالله، اگر چه بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عیبى جسمانى داشت، پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت و دینش نیز ناقص بود و به احکام شریعت جاهل بود و اگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس از این تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است.

شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهر آشوب از ابو ایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای در دست دارد و می خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد علیه السلام وفات نموده است، سپس سه بار گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. و گفت: کجا مانند جعفر علیه السلام یافت می شود؟

سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است. خلیفه (خود منصور) و محمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی علیه السلام و حمیده مادر موسی علیه السلام. چون منصور نامه را خواند گفت: این ها را نمی توان کشت.

علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم علیه السلام را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرت است چنان چه از روایت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت.

مدفن و مزار امام صادق

بر طبق وصیت، امام صادق علیه السلام را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم علیه السلام او را در لباس احرام و هم پارچه یا پیراهنی که یادگار جدش امام سجاد علیه السلام بود پیچیده و محفوظ کرد. مراسم تشییع بی مانندی برای او انجام شد. جنازه نه بر روی دوش ها که بر روی دست ها بود. ابوهریره عجلی در مورد تشییع و دفنش در آن روزگار این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه على کاهل من حاملیه و عاتق[۱]

اتدرون ماذا تحملون الى الثرى! ثبیرا ثوى من راس علیاء شاهق[۲]

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه ترابا و اولى کان فوق المفارق[۳]

مزار او در قبرستان بقیع تا سال ۱۳۴۴ قمری در قبه و بارگاه خود مرکز زیارت و توسل بود، اما در این سال، وهابی مسلکان از خدا بی خبر، آن را ویران کردند.

تاریخ شهادت امام صادق

این که امام در چه ماهی وفات یافته، روایات مختلف است. برخی ۲۵ شوال و برخی نیمه رجب را روایت کرده اند. اما روایت بیست و پنجم شوال مشهورتر است.

شیخ عباس قمی در منتهی الامال می گوید: حضرت صادق علیه السلام در ماه شوال سال ۱۴۸ هجری به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتاب های معتبر معین نکرده اند که کدام روز از شوال بوده است، ولی صاحب کتاب جنات الخلود، بیست و پنجم آن ماه را گفته و به قولی دوشنبه نیمه رجب بوده.

ثواب زیارت امام صادق

روایاتی را که در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق علیه السلام وارد شده است، می توان به دو بخش تقسیم کرد: نخست سلسله احادیثی که به طور عموم در ثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است. و بخش دیگر احادیثی که در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق علیه السلام نقل شده است.

احادیث بخش نخست فراوان است و ما به چند نمونه اشاره می کنیم:

  • امام رضا علیه السلام فرمود: برای هر امام و پیشوای برحقی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر کس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شک در روز رستاخیز، آنها شفیع او خواهند بود.
  • امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت کند و در کنار آن، چهار رکعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.

از احادیث بخش دوم به ذکر دو حدیث زیر بسنده می کنیم:

  • امام صادق علیه السلام فرمود: مَن زارَنی غُفِرَت لِذُنُوبِهِ وَ لَم یمُت فقیراً. هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده می شود و هرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی رود.
  • امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر علیهماالسلام را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماری ها مبتلا نمی شود و گرفتار از دنیا نمی رود.

پانویس

  1. مى گویم و حال آن که او را مى بردند بر دوش هاى کسانى که او را گرفته بودند.
  2. آیا مى دانید چه چیزى را به سوى خاک مى برید!
  3. صبحگاهى خاک پاشندگان بر بالاى ضریحش خاک ریزند حالى که او بهتر آن است که خاک بر سر ریزند.

منابع

  • منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
  • اعیان الشیعه، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى.
  • سیره معصومان، سید جعفر شهیدى، جلد ۵، صفحه ۱۱۰.
  • زندگانى امام صادق علیه السلام، صفحه ۸۵.

ولادت امام حسین (ع)

ولادت امام حسین(ع) در شب جمعه سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت

بشارت ولادت این مولود را جبرئیل پیشتر به پیامبر (صلی الله علیه وآله) داده بود.

در روایتی از امام صادق‏ علیه السلام آمده است که:

جبرئیل به محضر پیامبر شرفیاب شد و گفت:یا مُحَمَّدُ! اِنَ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِمُولُودٍ یُولَدُ مِنْ فاطِمَةِ تَقْتُلُهُ اُمَّتُکَ مِنْ بَعْدِکَ...

ای رسول خدا! خداوند مژده می‏دهد که فرزندی برایت از فاطمه متولّد می‏شود که بعد از تو امّتت او را به شهادت می‏رسانند.

پیامبر خدا فرمود:

به خدایم سلام برسان و بگو که من با این شرائط چنین فرزندی را نمی‏خواهم. رفت و آمد جبرئیل تا سه بار تکرار شد.

سرانجام جبرئیل پیغام آورد که:

در برابر شهادت حسین امامت و ولایت و وصایت در فرزندان او مستقر می‏گردد، رسول خدا رضایت خود را اعلان کرد. ( اصول کافی، ج 1، ص 464. )

پس از به دنیا آمدن فرزند فاطمه (علیها السلام)، مادر، نوزاد فروزان خود را در قنداق زرد رنگی نزد سرور آفرینش، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، آورد و حضرت ضمن توصیه دخت بزرگوارش به استفاده از قنداق سفید، در گوش راست نو رسیده قدسی اذان و در گوش چپ اقامه خواند.

در این لحظه جبرییل فرود آمد و فرمود:

خداوند متعال تو را سلام رسانده و می فرماید:از آن جا که علی برای تو چون هارون به موسی است، نوزاد را حسین که معادل عربی نام شبیر، فرزند هارون، است نامگذاری کن.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه فرمود و بعد از تراشیدن موی سر معشوق الهی، به وزن موی او نقره صدقه داد. (بحار الانوار، ج 43، ص 238و 239 )

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در روایت دیگری می فرمایند:

هنگام ولادت حسین در شب جمعه، جهت بزرگداشت او، خداوند متعال دستور داد تا فرشتگان مأمور جهنم آتش آنرا بر اهل جهنم خاموش ‍ کنند و فرشتگان بهشتی بهشت را بیارایند و حورالعین خود را زینت داده و به دیدار هم روند و دیگر فرشتگان تسبیح و حمد و سپاس خدای را در صف های بهم پیوسته بپا دارند و جبرییل جهت تهنیت و شادباش گفتن به محضر پیامبر اکرم در هزار گروه که هر گروهی یک میلیون فرشته است، فرود آید و به محمد (صلی الله علیه و آله) بگوید:من او را حسین نام نهادم. او را شرورترین شخص زمان او، که سوار بر بدترین چهارپاست به قتل می رساند؛ وای بر قاتل حسین و پیشوای او که دستور قتل را صادر نمود؛ من از کشنده حسین بیزار و او نیز از من بیزار است؛ زیرا در روز قیامت جرمی بالاتر از قتل حسین نیست که با مشرکان در آتش جهنم خواهد شد؛ آتش دوزخ به قاتل حسین مشتاق تر از بهشت به بهشتیان است.

جبرییل را هنگام هبوط، یکی از فرشتگان الهی دید و پرسید:

امشب چه شده؟ آیا قیامت اهل دنیا به پا شده است؟

جبرییل فرمود:

برای محمد فرزندی به دنیا آمده که خداوند متعال مرا جهت اظهار تهنیت به محضرش، فرستاد.

آن فرشته گفت:

ای جبرییل! قسم به آفریننده مان، وقتی به حضور محمد شرفیاب شدی، سلام مرا به او برسان و از قول من به او بگو که به حق کودک نو رسیده ات، از پروردگارت بخواه تا از من خشنود شده و بالها و مقام و منزلت مرا در بین فرشتگان به من باز گرداند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که ضمن دریافت تهنیت و تحیت الهی از جبرییل، از شهادت حسین (علیه السلام) آگاهی یافته بود، فرمود:

قاتل حسین از امت من نیست؛ و من و خداوند متعال از ایشان بیزار هستیم.

به دنبال این، حضرت نزد فاطمه زهراء (علیها السلام) آمد و خبر شهادت ریحانه خود را به دخت گران قدرش داد،

زهراء علیها السلام اشک ریخت و فرمود:

ای کاش او را به دنیا نیاورده بودم. (آیه 15 سوره احقاف در این باره است:وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُه‏... )

در این حال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:

امامان بعد از حسین، از وی آفریده خواهند شد.

حضرت نام یک یک ایشان را تا امام زمان، مهدی (عج الله تالی فرجه الشریف)، اظهار فرمود و گفت:

عیسی بن مریم پشت سر او نماز خواهد خواند.

در این لحظه، فاطمه علیها السلام را آرامش فرا گرفت و سپس جبرییل تقاضا و درخواست آن فرشته را بیان فرمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حسین را به آغوش گرفت و به آسمان اشاره کرد و فرمود:

بارالها! به حق این مولود بر تو بلکه به حق تو بر این مولود و بر جدش، محمد، و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب، اگر حسین، فرزند علی و فاطمه، را نزد تو قدر و منزلتی است، از این ملک خشنود شو و بال ها و مقام و منزلتش را به او برگردان. (احقاق الحق، ج 11، ص 286)

نور ولادت حسین ( علیه السلام) که شاخه از درخت طوبی بود، تابید تا دو عالم را روشن سازد و محبوب دو عالم گردد.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرموده است:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَی أَهْلِ السَّمَاءِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْحُسَیْن؛

هرکس دوست دارد به محبوبترین شخص روی زمین نزد آسمانیان بنگرد، به حسین (علیه السلام) نگاه کند. (بحار الانوار، ج 43، ص 297.)

ولادت امام سجاد (ع)

میلاد با سعادت حضرت زین العابدین امام سجاد (ع) و روز صحیفه سجادیه را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران این امام همام تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

ولادت امام سجاد (ع)

امام سجاد علیه السلام، فرزند امام حسین علیه السلام و چهارمین امام شیعیان، بنا به قول مشهور نزد شیعه، در روز پنجم شعبان سال ۳۸ قمری ولادت یافت.

زمان و مکان ولادت امام سجاد

مورخان و سیره‌نگاران درباره تاریخ ولادت امام علی بن الحسین (علیه السلام) اختلاف نظر دارند. برخی از آنان پنجم شعبان، برخی هفتم و برخی نهم این ماه و برخی نیمه جمادی الاول را روز ولادت آن حضرت دانسته‌اند. شیخ مفید در مسارالشیعه، نیمه جمادی الاولی را میلاد آن حضرت دانسته و بدین جهت آن را بزرگ و تعظیم شمرده و درباره آن می گوید: «و هو یوم شریف، یستجب فیه الصیام والتطوع بالخیرات».

همچنین برخی از مورخان، سال ۳۸ و برخی سال ۳۶ و برخی دیگر سال ۳۷ قمری را سال تولد آن حضرت ذکر کرده‌اند.[۱] اما معروف و مشهور در میان شیعیان، روز پنجم شعبان سال ۳۸ قمری است.

در مورد مکان تولد حضرت سجاد علیه السلام نیز عموم علمای شیعه، مدینه را مکان تولد ایشان می دانند.[۲] ولی شیخ باقر شریف قرشی، مکان تولد آن حضرت را کوفه می داند و دلیل آن را تولد حضرت سجاد در ایام حکومت جدشان حضرت علی (علیه السلام) عنوان کرده و معتقد است که امام حسین (علیه السلام) در آن زمان به همراه خانواده شان در کوفه زندگی می کرده اند.[۳]

مادر امام سجاد علیه‌السلام

مادر امام سجاد علیه‌السلام، «شهربانو» دختر یزدگرد سوم، امپراتور بزرگ ایران است. برای او نام‌های دیگری چون: شاه زنان، جهان بانو، سلافه، خوله و برّه نیز ذکر گردیده است.

بنا به روایت شیخ مفید، امام علی علیه‌السلام در عصر خلافت خویش، حریث بن جابر حنفی را به حکومت یکی از نواحی شرق عالم اسلام برگمارد و او در زمان حکومت خود دو دختر یزدگرد سوم را به نزد آن حضرت فرستاد. امام علی علیه‌السلام یکی از آن دو -شهربانو- را به فرزندش حسین علیه‌السلام بخشید و از آن بانوی شریف، امام سجاد علیه‌السلام متولد گردید و دیگری را به محمد بن ابی‌بکر واگذاشت و جناب قاسم بن محمد از او متولد شد.[۴] بنابراین امام سجاد و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر پسرخاله یکدیگر می‌باشند. گفتنی است که قاسم بن محمد پدر «امّ فروه»، جد مادری امام جعفرصادق علیه‌السلام می‌باشد.

پانویس

1. مناقب آل ابی‌طالب (ابن شهر آشوب)، ج ۳، ص ۳۱۰؛ وصول الأخبار (بهایی عاملی)، ص ۴۲؛ بحارالأنوار (علامه مجلسی)، ج ۶۴، ص ۱۲؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۲، ص ۱.

2. مسند الإمام السجاد(ع)، ج‏۱، ص۵-۸.

3. تحلیلى از زندگانى امام سجاد علیه السلام ،ج‏۱، ص۵۳.

4. الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۹۲؛ منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳.

شعری در سوگ شهادت امام موسی کاظم (ع)

شهادت جانگداز امام موسی کاظم (ع) را خدمت امام زمان (عج) و همه شیعیان آن امام همام تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

امام کاظم علیه السلام فرمودند: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی»

«خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم»

کافی، ج 1، ص 260

شعری در سوگ شهادت امام موسی کاظم (ع)

یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی

مجتبی خرسندی

همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود

اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود

زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود

عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود*

اسیری که تمام مدت آزادی‌اش تنها
زمان رفتن از زندان به یک‌زندان دیگر بود

امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش
به دست سندی‌بن‌شاهک ملعون کافَر بود

اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود

به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود

به مناسبت ولادت با سعادت امام جواد (ع)

میلاد با سعادت امام محمد تقی (حضرت جوادالائمه) (ع) را خدمت امام زمان (عج) و تمام شیعیان و دوستداران آن حضرت تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی و سالروز ورود شکوهمند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) را خدمت آیت العظمی خامنه ای (مدظله العالی) و ملت شریف و همیشه در صحنه ایران تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

احادیثی از امام جواد (ع)

امام محمد بن علی التقی علیهماالسلام نهمین پیشوای شیعیان در سال 195ق. در مدینه دیده به جهان گشود. پدرش امام رضا علیه‌السلام و مادرش سبیکه نام داشت. مهم‌ترین لقب آن حضرت، جواد است. از امام جواد علیه‌السلام به عنوان مولودی پربرکت، یاد شده است؛ مورّخان در تاریخ تولّد امام جواد علیه السلام، اختلاف دارند؛ عده‌ای میلاد آن حضرت را دهم رجب، برخی 15 ماه رمضان و بعضی نیز 19 ماه رمضان سال 195 ه. ق. در شهر مدینه می‌دانند.

پدر بزرگوار جواد الائمّه علیه السلام، امام رضا علیه السلام می‌باشد؛ شخصیت ارجمندی که میزان فضایل و حیطه حیات علمی، عبادی و دینی اش، برکسی پوشیده نیست.مادر امام جواد علیه السلام، بانوی گرامی و پاکدامنی بود به نام «سبیکه» (سکینه) و به روایت دیگر «خیزران». آن بانوی مؤمنه به خاندان شایسته امّ المؤمنین «ماریّه قبطیّه» تعلّق داشت. بعضی‌ها نام وی را «ریحانه» و «درّه» نیز گفته اند.از امام جواد علیه السلام به عنوان مولودی پربرکت، یاد شده است. ابی یحیی صنعانی می‌گوید: در محضر امام رضا علیه السلام بودم که فرزند خردسالش، امام جواد علیه السلام را آوردند. امام رضا علیه السلام فرمود: این فرزندی است که بزرگ‌تر و با برکت‌تر از او برای شیعیان ما به دنیا نیامده است.
دوران ولادت امام جواد علیه السلام یکی از سخت‌ترین دوران‌ها برای اهل بیت علیهم السلام بود. این دوران، مصادف با خلافت مأمون، یکی از قدرتمند‌ترین و سیاست مدار‌ترین خلفای عباسی بود و علاوه بر این در میان شیعیان، انحرافات و اختلافات عجیبی به چشم می‌خورد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها فتنه واقفیه بود که امام رضا علیه السلام آن‌ها و پیروانشان را به اصحاب الحمار تشبیه کرده است.

برخی پرسش ها درباره شهادت حضرت فاطمه (س) - 5

شهادت حضرت فاطمه ام البنین (س) (مادر حضرت ابوالفضل (ع) و همسر حضرت علی (ع)) را خدمت تمام مسلمانان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

نام‌گذاری فرزندان اهل‌بیت به نام خلفا

گروهی از اهل‌سنت بر این نکته تأکید می‌کنند که چون امام علی(ع) نام خلفا را بر فرزندان خود گذاشته، پس به خلفا محبت داشته است[1] و این با ادعای شهادت حضرت زهرا(س) سازگاری ندارد. این مطلب در جزوه‌ای به نام «اسئلة قادت شباب الشیعة الی الحق» (پرسش‌هایی که جوانان شیعه را به حقیقت راهنمایی می‌کند) نیز آمده است.[2]

سید علی شهرستانی (متولد ۱۳۳۷ش) در کتابی با نام التسمیات بین التسامح العلوی و التوظیف الاموی، تحلیل مفصلی از نامگذاری‌ها در صدر اسلام تا قرن‌های بعدی ارائه داده و ضمن بیان ۲۹ نکته اصلی نتیجه گرفته‌ است که این نوع نام‌گذاری‌ها نمی‌تواند نشانگر رابطه خوب بین افراد باشد، چنانکه عدم نام‌گذاری هم نمی‌تواند نشانه دشمنی باشد؛[3] چرا که این اسامی، قبل و بعد از خلفا نیز رایج بوده است.[4] از سوی دیگر بنابر روایتی از خلیفه دوم، امام علی(ع) او را دروغگو و خائن می‌دانسته است[5] یا اینکه ابوبکر اصولاً نام شخص خاصی نیست و کنیه است و کسی کنیه را به عنوان نام برای فرزندش انتخاب نمی‌کند.[6]

ابن تیمیه حرانی (درگذشته ۷۲۸ق)، عالم نامدار اهل‌سنت، نیز معتقد است که نام‌گذاری به اسم کسی دلیل بر محبت به او نیست؛ چنانکه پیامبر(ص) و صحابه از اسامی کفار استفاده می‌کردند.[7] به گفته سید علی شهرستانی دو رساله دیگر نیز درباره نام‌گذاری فرزندان ائمه با نام خلفا نوشته شده که یکی نوشته وحید بهبهانی (درگذشته ۱۲۰۵ق) و دیگری نوشته تنکابنی (درگذشته ۱۳۰۲ق)، نویسنده قصص العلماء، است.[8]

پانویس

1. حسینی، «مقدمه مترجم»، نام خلفا بر فرزندان امامان، ص۱۱.

2. شهرستانی، التسمیات، ۱۴۳۱ق، ص۱۲.

3. شهرستانی، التسمیات، ۱۴۳۱ق، ص۴۷۷-۴۸۸.

4. شهرستانی، التسمیات، ۱۴۳۱ق، ص۹۸-۹۹.

5. نیشابوری، المسند الصحیح، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۱۳۷۷.

6. شهرستانی، التسمیات، ۱۴۳۱ق، ص۴۲۷-۴۷۲.

7. ابن‌تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۴۱-۴۲.

8. شهرستانی، التسمیات، ۱۴۳۱ق، ص۱۴.

برخی پرسش ها درباره شهادت حضرت فاطمه (س) - 4

رابطه خوب امام علی(ع) با خلفا

یکی از دلایل اهل‌سنت برای انکار شهادت فاطمه زهرا(س) تکیه بر رابطه صمیمانه بین خلفا و امام علی(ع) و خانواده او است. در کتاب مفصل «فاطمة بنت النبی»، نویسنده تلاش کرده است نشان دهد که خلیفه اول و دوم به فاطمه زهرا(س) محبت فراوان داشته‌اند،[1] اما با این همه، نویسنده در جمع‌بندی تصریح می‌کند که فاطمه پس از ماجرای فدک با ابوبکر قطع ارتباط کرد و با او بیعت هم نکرد.[2] محمد نافع از نویسندگان اهل‌سنت کتابی با نام «رحماء بینهم» نوشته و در آن تلاش کرده است نشان دهد که خلفای سه‌گانه رابطه‌ای خوب با علی داشته‌اند.[3] همچنین در مقاله‌ای در فصلنامه ندای‌ اسلام، نویسنده با نقل مواردی از رابطه بین خلفا و امام علی(ع) و نیز رابطه زنان و دختران ایشان با فاطمه(س) تلاش کرده است که نشان دهد، این رابطه با توهین به فاطمه و کتک زدن او سازگاری ندارد.[4] به گفته سید مرتضی (درگذشته ۴۳۶ق) متکلم شیعه از اینکه امام علی(ع) به خلفا مشورت می‌داده نمی‌توان همکاری او با آنها را استفاده کرد چرا که راهنمایی درباره احکام الهی و دفاع از مسلمانان بر هر عالمی واجب است.[5] همچنین نویسنده کتاب «دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی(ع) با خلفاء» پس از بررسی ۱۰۷ مورد از مشاوره‌های امام علی(ع) با خلفای سه‌گانه به این نتیجه رسیده که مشورت خلفا با امام علی(ع)، نشانه همدلی و موافقت او با خلفا نیست چراکه اکثر این مشاوره‌ها در نظرخواهی عمومی صورت گرفته است نه اینکه خلفا علی(ع) را وزیر و مشاور خود قرار داده باشند بلکه علی در انزاوی سیاسی به کشاورزی و حفر چاه مشغول بود. همچنین اگر در مواردی خلفا با علی(ع) مشورت می‌کردند از سر ناچاری و بازشدن گره‌ها بوده است.[6]

ازدواج ام کلثوم دختر امام علی با خلیفه دوم از دیگر مثال‌هایی است که برای اثبات دوستی و محبت عمر به اهل‌بیت استفاده می‌شود که با دخالت او در شهادت فاطمه(س) منافات دارد.[7] برخی از نویسندگان وقوع این ازدواج را نفی می‌کنند.[8] سید مرتضی آن را تحت اجبار و تهدید می‌داند[9] که در این صورت نمی‌تواند نشانگر رابطه صمیمی بین دو نفر باشد.[10] روایتی از امام صادق(ع) نیز برای تأیید اجبار در این ازدواج با تعبیر «غصب» نقل شده است.[11]

پانویس

1. نگاه کنید به المدیهش، فاطمه بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۴، ص۳۵۷، تا آخر، و ج۵ از ابتدا تا ص۸۹.

2. نگاه کنید به المدیهش، فاطمه بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۴، ص۵۲۱-۵۲۳.

3. «رحماء بینهم»، سایت نیل و فرات.

4. مرجانی، «ارتباط و محبت خلفای ثلاثه با علی و فاطمه رضی‌الله عنهما»، سایت سنی‌آنلاین.

5. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۲۵۱.

6. لباف، دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی(ع) با خلفا، ۱۳۸۸ش، ص۷۳-۷۶.

7. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۵۴.

8. نگاه کنید به الله‌اکبری، «ازدواج ام‌کلثوم با عمر از نگاه فریقین»، ص۱۱-۱۲.

9. نگاه کنید به سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۲۷۲-۲۷۳.

10. الله‌اکبری، «ازدواج ام‌کلثوم با عمر از نگاه فریقین»، ص۱۱-۱۲.

11. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷، ج۵، ص۳۴۶، ح۱.

برخی پرسش ها درباره شهادت حضرت فاطمه (س) - 3

عدم اشاره به آتش زدن خانه در منابع تاریخی

یکی از پرسش‌ها و ابهامات ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) آن است که آنچه در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و حدیثی اهل‌سنت ذکر شده، فقط تهدید به آتش زدن خانه بوده و تصریح نشده که در عمل هم این اتفاق افتاده است.[1] با این حال، محققان چندین مجموعه، منابع اثبات‌کننده اصل ماجرای هجوم را گردآوری کرده‌اند؛ از جمله کتاب الهجوم علی بیت فاطمه،[2] و کتاب احراق بیت فاطمة.[3] در برخی از این منابع به صراحت درباره ضربه زدن به فاطمه(س) و ورود به خانه و سقط جنین سخن گفته شده است.[4]

گروهی از نویسندگان اهل‌سنت درباره اصالت سند این نقل‌های تاریخی تشکیک کرده‌اند.[5] ولی در مواردی نیز اشکال آنها جنبه سندی ندارد؛ مثلا المُدَیهش نویسنده سنی(وهابی) کتاب فاطمة بنت النبی برای رد کردن ماجرای هجوم و سقط، نقل تاریخ یعقوبی را با این توجیه که نویسنده آن رافضی است و کتابش ارزش علمی ندارد، کنار می‌گذارد[6] و نیز نقل ابن‌عبد ربه در کتاب العقد الفرید را نیز بدون اشکال سندی، نقلی مُنکَر توصیف می‌کند و می‌گوید شاید او هم شیعه باشد و این نکته را باید تحقیق کرد.[7] او همچنین نقل کتاب الامامة و السیاسة را به این دلیل کنار می‌گذارد که نویسنده آن ابن‌قتیبه دینوری نیست.[8] مدیهش حتی برای نفی استناد به کلمات امام علی(ع)، انتساب نهج البلاغه به او را انکار می‌کند.[9] با این همه، نویسندگان اهل‌سنت به دلیل روایات فراوانی که درباره تهدید نقل شده است، اصل تهدید و اجتماع در مقابل خانه علی(ع) و فاطمه(س) را انکار نکرده‌اند.[10]

پانویس

1. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۴۶۷؛ فضل‌الله، الزهراء القدوة، ۱۴۲۱ق، ص۱۰۹-۱۱۰.

2. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۱۵۴-۲۱۷.

3. غیب‌غلامی، احراق بیت فاطمه، ۱۳۷۵ش.

4. سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۵۰؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶؛ طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴؛ عیاشی، تفسیر العیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۶۷.

5. به عنوان نمونه نگاه کنید به المدیهش، فاطمة‌ بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۲۱-۳۵.

6. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۸۰.

7. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۶۳.

8. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۷۹-۸۰.

9. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۸۱.

10. به عنوان نمونه نگاه کنید به المدیهش، فاطمة‌ بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۲۱-۳۵.

برخی پرسش ها درباره شهادت حضرت فاطمه (س) - 2

تشکیک در سقط محسن

گروهی از نویسندگان اهل‌سنت با تشکیک در ماجرای سقط محسن بن علی(ع) در ماجرای روز بیعت معتقدند او به دنیا آمده و در کودکی از دنیا رفته است.[1] اما غالب شیعیان معتقدند او در ماجرای هجوم به خانه علی(ع) و در اثر ضربه سقط شده است.[2] چنانکه تعداد معدودی از منابع اهل‌سنت نیز بر سقط یا اسقاط محسن تصریح کرده‌اند.[3] نویسنده کتاب «المحسن السبط مولود أم سقط» در باب سوم کتاب، با مطالعه تطبیقی متون تاریخی نتیجه گرفته‌ است که سقط محسن بن علی در روز هجوم به خانه علی و در اثر ضربه‌ و فشاری بوده که به فاطمه(س) وارد شده است.[4]

تعبیر وفات در منابع کهن

یکی از دلایل مخالفان شهادت فاطمه زهرا(س) آن است که در منابع کهن شیعه برای درگذشت وی از تعبیر وفات استفاده شده است، نه تعبیر شهادت. گروهی از نویسندگان شیعه پاسخ داده‌اند که تعبیر وفات در زبان عربی، مفهومی عام است که هم شامل مرگ طبیعی می‌شود و هم مرگ در اثر عوامل دیگر مثل مسموم شدن توسط دیگران. به عنوان نمونه در مقاله «شهادت یا وفات حضرت زهرا سلام‌الله علیها» مواردی از این کاربردها نقل شده‌است؛ مثل آنکه برخی منابع تاریخی اهل‌سنت برای اشاره به درگذشت عمر و عثمان از تعبیر وفات استفاده کرده‌اند، در حالی که هر دو اینان به قتل رسیده‌اند.[5] چنانکه طبرسی در جایی برای اشاره به شهادت امام حسین(ع) نیز از تعبیر وفات استفاده کرده است.[6]

پانویس

1. برای گزارشی کامل از منابع اهل‌سنت درباره محسن نگاه کنید به: المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۴۱۱-۴۱۴؛ الموسوی الخرسان، المحسن السبط مولود أم سقط، ۱۴۳۰ق، ص۱۰۵-۱۱۱.

2. طوسی، تلخیص الشافی، ۱۳۸۲ش، ج۳، ص۱۵۶.

3. الموسوی الخرسان، المحسن السبط مولود أم سقط، ۱۴۳۰ق، ص۱۱۹-۱۲۸.

4. الموسوی الخرسان، المحسن السبط مولود أم سقط، ۱۴۳۰ق، ص۲۰۷.

5. نگاه کنید به محسنی، «شهادت یا وفات حضرت زهرا سلام‌الله علیها»، سایت راسخون.

6. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۷۳، به نقل از محسنی، «شهادت یا وفات حضرت زهرا سلام‌الله علیها»، سایت راسخون.

برخی پرسش ها درباره شهادت حضرت فاطمه (س) - 1

تعدادی از نویسندگان و پژوهشگران، با طرح سؤالات و اشکالاتی تاریخی، در درستی روایات آتش زدن خانه امام علی(ع) و فاطمه(س) خدشه وارد کرده‌اند؛ از جمله آنکه خانه‌های مدینه در آن دوران در نداشته است، یا آنکه عدم دفاع علی(ع) و دیگران از فاطمه(س) را مورد سؤال قرار داده‌اند و یا در سقط جنین فاطمه زهرا تشکیک کرده‌اند. در برابر این اشکالات، پاسخ‌هایی نیز از سوی تاریخ‌نگاران و پژوهشگرانی از جمله سید جعفر مرتضی عاملی (درگذشته ۱۴۴۱ق) بیان شده است.[1]

خانه‌های مدینه بدون در بوده‌اند؟

برخی گفته‌اند که در مدینه‌ آن روزگار، خانه‌ها دَر نداشته‌اند[2] و نتیجه گرفته‌اند که بنابراین ماجرای آتش زدن درِ خانه فاطمه نمی‌تواند صحیح باشد. در مقابل، جعفر مرتضی در کتاب مأساة الزهراء منابعی را ذکر کرده که بر اساس آنها در داشتن خانه‌ها امری رایج بوده و خانه فاطمه نیز در داشته است.[3]

چرا علی و دیگران دفاع نکردند؟

یکی از پرسش‌ها درباره ماجرای حمله به خانه فاطمه(س) و شهادت او آن است که چرا علی(ع) که به شجاعت معروف است و نیز دیگر صحابه درباره این حرکت سکوت کردند و از فاطمه دفاع نکردند؟[4] افزون بر اهل‌سنت، محمدحسین کاشف‌الغطاء، مرجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم، نیز چنین پرسشی را مطرح کرده است.[5] پاسخ اصلی شیعیان به این نکته آن است که علی(ع) به دستور پیامبر اسلام(ص) و برای حفظ مصالح اسلام مأمور به صبر و سکوت بود.[6][یادداشت ۱] در اشعار شاعران نیز به عهد حضرت با پیامبر و ماموریتش به صبر پس از او اشاره شده است.سید رضا هندی در ابیاتی از قصیده ی معروفش(قصیده رائیه)گفته است.

لو لم تُؤمَر بالصبر و کظم الغیظ ولَیْتَک لم تؤمر
ما نال الامرَ اخوتیم و لا تناوله منه حبتر

(ترجمه:چنانچه تو مأمور به صبر و شکیبائی و فرو نشاندن خشم و غضب نبودی! و ای‌کاش که مأمور نبودی!به امر ولایت بر مردم و خلافت، ابوتیم (ابوبکر) نائل نمی شد و سپس حبتر (عمر) به ولایت از ناحیه او نمی رسید.) [7] غیر از اینکه بنابر نقل سلمان فارسی در کتاب سلیم (که یوسفی غروی ‌آن را قوی‌ترین و قدیمی‌ترین نقل ماجرا می‌داند)، پس از حمله عمر به فاطمه(س)، علی(ع) به عمر حمله کرد و او را به زمین زد؛ چنانکه گویا قصد کشتن او را دارد و سپس به او گفت اگر عهد رسول خدا با من نبود آنگاه می‌دانستی که تو نمی‌توانی داخل خانه من شوی. در این هنگام، عمر از دیگران کمک خواست و همراهان او هجوم آورده، علی(ع) را از او جدا کرده و او را بستند.[8]

پانویس

1. برای نمونه نگاه کنید: عاملی، مأساة الزهراء، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۷، ج۲، ص۲۲۹-۳۲۱.

2. طبسی، حیاة الصدیقة فاطمة، ۱۳۸۱ش، ص۱۹۷. نویسنده کتاب، این ادعا را به کسانی نسبت می‌دهد که با تاریخ آشنا نیستند.

3. عاملی، مأساة الزهراء، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۲۲۹-۳۲۱.

4. المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۵، ص۶۸-۷۰ و ۸۳.

5. کاشف‌الغطاء، جنة المأوی، ۱۴۲۹ق، ص۶۴؛ مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۴۴۶.

6. نگاه کنید به عاملی، مأساة الزهراء، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۲۶۶-۲۷۷؛ مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۴۴۶-۴۴۹ و ۴۵۲-۴۵۸؛ کوثرانی، ۱۲ شبهة حول الزهراء، ص۱۵-۲۶.

7. طهرانی، سید محمد حسین، مکتوبات خطی، جُنگ ۱۶، صفحه۱۰۹.

8. یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ۱۴۳۸ق، ج۴، ص۱۱۲.

یادداشت

1. بر اساس روایتی که در کتاب کافی آمده است علی(ع) در حضور پیامبر(ص) عهد کرد که در برابر ستم‌هایی که پس از رحلت پیامبر بر او می‌شود و در برابر هتک حرمت خود صبر پیشه کند و خشم خود را فروبنشاند. (کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲)

منابع و دلایل شیعیان برای اثبات شهادت حضرت فاطمه (س)

شیعیان با استناد به روایتی از امام کاظم(ع) که در آن فاطمه زهرا(س) صدیقه شهیده خوانده شده، وی را شهید می‌خوانند.[1] طبری در دلائل الامامه نیز روایتی از امام صادق(ع) آورده که علت شهادت فاطمه زهرا(س) را سقط جنین او در اثر ضربه دانسته است.[2] بنابر این روایت، این ضربه را قنفذ غلام عمر به دستور او وارد کرده است.[3] بنابر روایتی دیگر که در نهج‌البلاغه نقل شده است، امام علی(ع) از جمع شدن امت برای ستم بر فاطمه سخن گفته است.[4]

میرزا جواد تبریزی، از مراجع تقلیدشیعه قرن پانزده قمری، سخنان امام علی(ع) هنگام دفن فاطمه(س)، روایت امام کاظم(ع)، روایت امام صادق(ع) در دلائل الامامه، مخفی بودن قبر فاطمه(س) و وصیت او به دفن شبانه را جزو دلایل اثبات شهادت به شمار آورده است.[5]

منابع شیعه

در کتاب الهجوم، نوشته عبدالزهراء مهدی، نویسنده قرن پانزدهم، ۲۶۰ روایت و نقل تاریخی از بیش از ۱۵۰ راوی و نویسنده شیعه گردآوری شده است که در هر یک از آنها بخشی از علل شهادت فاطمه زهرا(س) ذکر شده است؛ مثل هجوم به خانه فاطمه، اسقاط جنین او، سیلی زدن و تازیانه زدن به او.[6] قدیمی‌ترین منبع مورد استناد نویسندگان شیعه، کتاب سلیم بن قیس است که در سال ۹۰ قمری درگذشته است.[7] بنابه گفته شیخ طوسی (درگذشته ۴۶۰ق) در کتاب تلخیص الشافی، شیعیان اختلافی ندارند که عمر ضربه‌ای به شکم فاطمه(س) زده که باعث شده فرزندش سقط شود[8] و روایات شیعه در این باره مستفیض است.[9]

استناد شیعیان به منابع اهل‌سنت

شیعیان برای اثبات برخی از وقایع منتهی به شهادت فاطمه زهرا(س) به منابع متعددی از کتاب‌های حدیثی و تاریخی و حتی فقهی اهل‌سنت استناد کرده‌اند؛ به عنوان نمونه کتاب الهجوم علی بیت فاطمه با فهرست کردن ۸۴ راوی و نویسنده تلاش کرده است مجموعه گزار‌ش‌های واردشده در کتاب‌های اهل‌سنت درباره هجوم به خانه فاطمه را گردآوری کند.[10] قدیمی‌ترین منبع در این فهرست، کتابی به نام المغازی نوشته موسی بن عقبه (درگذشته ۱۴۱ق) است.[11]

حسین غیب‌غلامی (متولد ۱۳۳۸ش) نیز در کتاب «إحراقُ بیت فاطمة فی الکتب المعتبرة عند أهل السنة» بیش از ۲۰ روایت از کتاب‌ها و راویان اهل‌سنت را گردآوری کرده است.[12] نخستین روایت او از کتاب المُصَنَف ابن‌ابی‌شیبه (درگذشته ۲۳۵ق)[13] و آخرین روایت در این کتاب، نقلی از کتاب کَنزُ العُمال نوشته متقی هندی (درگذشته ۹۷۷ق) است.[14] همچنین در کتابی با عنوان «شهادت مادرم زهرا افسانه نیست»، ماجرای هجوم به خانه فاطمه از ۱۸ کتاب اهل‌سنت نقل شده است.[15] این منابع، ماجرای تلاش برای بیعت گرفتن از امام علی و تهدید به آتش زدن خانه او در روز بیعت را با عبارت‌های مختلف و از راویان متعدد نقل کرده‌اند.[16]

پانویس

1. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۵۸.

2. طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.

3. طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.

4. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص۳۱۹، خطبه۲۰۲.

5. تبریزی، صراط النجاة، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۴۴۰-۴۴۱.

6. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۲۲۱-۳۵۶.

7. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۲۲۱.

8. طوسی، تلخیص الشافی، ۱۳۸۲ش، ج۳، ص۱۵۶.

9. طوسی، تلخیص الشافی، ۱۳۸۲ش، ج۳، ص۱۵۶.

10. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۱۵۴-۲۱۷.

11. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۱۵۴-۱۵۵.

12. غیب‌غلامی، احراق بیت فاطمه، ۱۳۷۵ش.

13. غیب‌غلامی، احراق بیت فاطمه، ۱۳۷۵ش، ص۷۹.

14. غیب‌غلامی، احراق بیت فاطمه، ۱۳۷۵ش، ص۱۹۲.

15. جمعی از نویسندگان، شهادت مادرم زهرا افسانه نیست، ۱۳۸۸ش، ص۲۵-۳۲.

16. جمعی از نویسندگان، شهادت مادرم زهرا افسانه نیست، ۱۳۸۸ش، ص۲۵-۳۲.

ریشه اختلاف در موضوع شهادت حضرت فاطمه (س)

ریشه اختلاف در موضوع شهادت فاطمه (س) آن است که درگذشت فاطمه مدتی کوتاه پس از رحلت پیامبر(ص) و در کشاکش درگیری‌ها بر سر جانشینی حضرت محمد(ص) رخ داده است. پس از آنکه گروهی از مهاجران و انصار در سقیفه بنی‌ساعده با ابوبکر بیعت کردند، گروهی از صحابه با توجه به سفارش‌های پیامبر به خلافت و جانشینی علی بن ابی‌طالب، از بیعت با ابوبکر امتناع کردند. به همین جهت به دستور ابوبکر، عمر بن خطاب به همراه عده‌ای دیگر برای بیعت گرفتن از علی، به درِ خانه او رفتند و عمر تهدید کرد که در صورت بیعت نکردن، خانه را با ساکنانش به آتش می‌کشد.[1] در همین دوران، فاطمه(س) برای اعتراض به مصادره فدک توسط عاملان ابوبکر، با وی دیدار و فدک را از او مطالبه کرده است[2] و پس از امتناع دستگاه خلافت از بازگرداندن فدک، در مسجد مدینه خطبه‌ای اعتراضی ایراد کرده است.[3]

منابع شیعه تقریبا اتفاق نظر دارند که محسن جنین فاطمه در اثر حمله به خانه او سِقط شده است[4] و بنابر برخی منابع اهل‌سنت او زنده به دنیا آمده و در کودکی از دنیا رفته است.[5] با این حال ابن‌ابی‌الحدید معتزلی (درگذشته ۶۵۶ق) شارح نهج‌البلاغه در مناظره با استادش ابوجعفر نقیب به سقط محسن در جریان بیعت گرفتن از علی(ع) اشاره کرده است.[6] همچنین این اعتقاد به ابراهیم بن سیار معروف به نَظّام معتزلی (درگذشته ۲۲۱ق) نیز نسبت داده شده است.[7]

بر اساس نقل‌های متعدد، فاطمه شبانه دفن شده است.[8] به گفته یوسفی غروی تاریخ‌پژوه قرن پانزدهم، این دفنِ شبانه بنابر وصیت فاطمه زهرا بوده است؛[9] زیرا چنانکه در چند روایت آمده است،[10] فاطمه دوست نداشت کسانی که بر او ستم کرده بودند در تشییع و تدفین او حاضر شوند.

پانویس

1. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۲۰۲؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۱۳.

2. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ص۴۰ و ۴۱.

3. شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام، ۱۳۶۲ش، ص۱۲۶-۱۳۵.

4. الله اکبری، «محسن بن علی»، ص۶۸-۷۲. برای نمونه نگاه کنید به مقدس اردبیلی، اصول دین، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳-۱۱۴؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۸۵.

5. ابن‌قتیبه دینوری، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۲۱۱.

6. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۱۹۲–۱۹۳.

7. شهرستانی، الملل و النحل، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۷۱.

8. یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ۱۴۳۸ق، ج۴، ص۱۵۷-۱۶۲.

9. یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ۱۴۳۸ق، ج۴، ص۱۴۴-۱۴۷.

10. برای نمونه نگاه کنید به فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۵۱.

اختلاف بر سر موضوع شهادت حضرت فاطمه (س)

اختلاف بر سر موضوع شهادت یا مرگ طبیعی فاطمه زهرا(س) اختلافی طولانی است؛ بنابر نقل برخی از پژوهشگران، در کتاب «التحریش» نوشته ضرار بن عمرو که در قرن دوم می‌زیسته است، نوشته شده که شیعیان معتقدند فاطمه(س) در اثر ضربت عمر بن خطاب از دنیا رفته است.[1] همچنین عبدالله بن یزید فزاری، متکلم قرن دوم، در «کتاب الردود» به اعتقاد شیعیان به آسیب دیدن فاطمه از سوی برخی صحابه و سِقط شدن جنین او اشاره کرده است.[2] به گفته محمدحسین کاشف‌الغطاء (درگذشته ۱۳۷۳ق)، شاعران شیعهٔ قرن دوم و سوم قمری مثل کُمیت اسدی، سید حِمیَری و دِعبِل خُزاعی، ستم‌هایی که بر فاطمه روارفته را به نظم درآورده‌اند.[3]

به گفته عبدالکریم شهرستانی (درگذشته ۵۴۸ق)، فرقه‌شناس معروف اهل‌سنت، ابراهیم بن سیار معروف به نَظّام معتزلی (درگذشته ۲۲۱ق) معتقد بود جنینِ در رحم فاطمه(س) در اثر ضربه عمر سقط شده است.[4] به گفته شهرستانی این عقیده و برخی دیگر از باورهای نظام معتزلی باعث شد که او از هم‌ردیفان خود فاصله بگیرد.[5] قاضی عبدالجبار معتزلی (درگذشته ۴۱۵ق) در کتاب «تثبیت دلائل النبوة» با اشاره به باور شیعیان به آسیب دیدن فاطمه و سِقط شدن جنین او، از برخی علمای شیعه معاصر خود در مصر، بغداد و برخی مناطق شام نام برده است که برای فاطمه و فرزندش محسن سوگواری می‌کنند و می‌گریند.[6] در کتاب‌های اهل‌سنت کسانی که معتقد به شهادت حضرت زهرا(س) بوده‌اند، رافضی خوانده شده‌اند.[7]

پانویس

1. «آیا اعتقاد به شهادت و مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها دارای سابقه تاریخی می‌باشد؟»، سایت تحقیقاتی ولی‌عصر(عج).

2. سلیمی, Early Ibadi Theology: New Material on Rational Thought in Islam from the Pen of al-Fazārī, ص۳۳.

3. کاشف‌الغطاء، جنة المأوی، ۱۴۲۹ق، ص۶۲.

4. شهرستانی، الملل و النحل، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۷۱.

5. شهرستانی، الملل و النحل، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۷۱.

6. قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، ۲۰۰۶م، ج۲، ص۵۹۵.

7. نگاه کنید به صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۲۰ق، ج۶، ص۱۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱۵، ص۵۷۸؛ ابن‌حجر عسقلانی، لسان المیزان، ۲۰۰۲م، ج۱، ص۶۰۹.

اهمیت موضوع شهادت حضرت فاطمه (س)

منظور از شهادت فاطمه زهرا(س)، درگذشت فاطمه دختر پیامبر اسلام(ص) نه به مرگ طبیعی، بلکه در اثر آسیب‌های وارد شده از سوی برخی صحابه پیامبر(ص) است. موضوع شهادت یا مرگ طبیعی فاطمه(س) جزو موضوعات اختلافی بین شیعه و اهل‌سنت است.[۱] شیعیان با وجود برخی اختلافاتی که در نقل حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام دارند، غالباً معتقدند فاطمه زهرا(س) به شهادت رسیده و این رخداد را ناشی از ضربه به پهلو و سقط جنین او می‌دانند. در مقابل، اهل‌سنت معتقدند که وی به مرگ طبیعی و در اثر بیماری و ناراحتی از رحلت رسول خدا(ص) درگذشته است.[۲]

شیعیان همه ساله در روزهایی موسوم به ایام فاطمیه، برای شهادت حضرت زهرا(س) عزاداری می‌کنند.[۳] به همین مناسبت، روز سوم جمادی‌الثانی که بنا به نقل مشهورتر روز شهادت فاطمه بوده [۴] در ایران تعطیل رسمی است[۵] و هیئت‌های عزاداری در خیابان‌ها حضور پیدا می‌کنند.[۶] از آنجا که شیعیان، عامل اصلی شهادت فاطمه(س) را عمر بن خطاب می‌دانند، در بسیاری از مجالس عزاداری سخنانی در مذمت او گفته می‌شود[۷] و عده‌ای نیز او را لعن می‌کنند. همین نکته یکی از زمینه‌های اختلاف بین شیعیان و اهل‌سنت است.[۸] موضوع شهادت فاطمه(س) حتی باعث شده است که برخی از شیعیان، روز نهم ربیع‌الاول را که بنابر نقلی روز کشته شدن عمر بن خطاب شمرده‌ شده، عید الزهرا(س) بخوانند و در آن شادی کنند.[۹]

پانویس

1. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۱۴.

2. نگاه کنید به المدیهش، فاطمة بنت النبی، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۴۳۱-۵۵۰.

3. مظاهری، فرهنگ سوگ شیعی، ۱۳۹۵ش، ص۳۶۵.

4. شبیری، «شهادت فاطمه(س)»، ج۱، ص۳۴۷.

5. «ماجرای تعطیل شدن روز شهادت حضرت زهرا»، سایت آفتاب‌نیوز.

6. برای نمونه نگاه کنید به «حرکت دسته عزاداری فاطمیه مقدسه زنجان»، سایت خبرگزاری فارس؛ «مراسم بزرگ عزاداری فاطمیه با حضور...»، سایت خبرگزاری شفقنا.

7. مظاهری، فرهنگ سوگ شیعی، ۱۳۹۵ش، ص۳۶۶.

8. «نظر مراجع تقلید درباره توهین به مقدسات اهل‌سنت»، سایت خبرگزاری مهر.

9. مسائلی، نهم ربیع، جهالت‌ها، خسارت‌ها، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۷-۱۱۹.

کتاب هایی درباره شهادت حضرت فاطمه (س)

درباره شهادت حضرت فاطمه کتاب‌هایی به صورت مستقل نوشته شده است برخی از آنها عبارتند از:

  • بیت الاحزان فی مصائب سیدة النسوان (نوشته شده ۱۳۳۰ق) اثر شیخ عباس قمی به زبان عربی. در بخشی از کتاب حوادث مربوط به زندگی فاطمه(س) پس از رحلت پیامبر(ص) و شهادت او گزارش شده است.[1] این کتاب با عنوان «رنج‌ها و فریادهای فاطمه سلام الله علیها» به فارسی ترجمه شده است.
  • مَأساةُ الزّهراء(س)، شُبَهات و رُدود اثر جعفر مرتضی عاملی (درگذشته ۱۴۴۱ق) به زبان عربی. نویسنده در این کتاب تلاش کرده به شبهاتی که درباره حوادث اواخر زندگی فاطمه زهرا(س) و شهادت او مطرح شده، پاسخ دهد این کتاب با عنوان «رنج‌های حضرت زهرا سلام‌الله علیها» به فارسی ترجمه شده است.
  • کتاب الهجوم، نوشته عبدالزهراء مهدی، نویسنده قرن پانزدهم، ۲۶۰ روایت و نقل تاریخی از بیش از ۱۵۰ راوی و نویسنده شیعه گردآوری شده است که در هر یک از آنها بخشی از علل شهادت فاطمه زهرا(س) ذکر شده است.[2]

همچنین نویسندگان اهل‌سنت کتاب‌هایی با هدف خوب نشان دادن روابط خلفا با اهل‌بیت و انکار شهادت حضرت فاطمه نوشته‌اند از جمله:

  • «فاطمة الزهراء بنت رسول الله و ام الحسنین» نوشته عبدالستار الشیخ: این کتاب که یکی از شماره‌های یک مجموعه بزرگ از معرفی شخصیت‌های مسلمان است، به زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) اختصاص دارد. نویسنده در این کتاب اشاره‌ای به ماجراهای روز بیعت و آتش‌زدن خانه فاطمه نکرده است. در این کتاب فقط تحت عنوان میراث النبی(ع) به اختلاف درباره ماجرای فدک اشاره شده و نتیجه‌گیری نویسنده آن است که هیچ اختلافی بین فاطمه و ابوبکر درباره فدک وجود نداشته است[3] و حتی دلیلی بر اینکه فاطمه زهرا(س) از خلیفه اول و دوم ناراحت بوده است وجود ندارد و اینکه فاطمه در روز عیادت با آن دو صحبت نکرده است، ساخته ذهنیت یک راوی است.[4] به ادعای نویسنده این ماجرا ساخته و پرداخته علمای شیعه است.[5]
  • «بین الزهراء و الصدیق حقیقة و تحقیق» نوشته بدر العمرانی: در سال ۲۰۱۴م منتشر شده و موضوع آن رابطه ابوبکر خلیفه اول با فاطمه(س) است.[6]
  • «دفاعاً عن الآل و الاصحاب»؛ این کتاب نویسنده مشخصی ندارد و در بیش از هزار صفحه توسط جمعیة الآل و الاصحاب در سال ۱۴۳۱ق در بحرین منتشر شده است.[7] موضوع این کتاب به طور کلی پاسخ به انتقادات و شبهاتی است که ناظر به باورهای اهل‌سنت است. بخش‌هایی از این کتاب به ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) اختصاص دارد.[8]

پانویس

1. نگاه کنید به «بیت‌الاحزان فی ذکر احوال سیدة نساء العالمین»، ص۶۰-۶۲.

2. مهدی، الهجوم، ۱۴۲۵ق، ص۲۲۱-۳۵۶.

3. الشیخ، فاطمة الزهراء، دار القلم، ص۲۹۹-۳۱۸.

4. الشیخ، فاطمة الزهراء، دار القلم، ص۳۱۹-۳۲۶.

5. الشیخ، فاطمة الزهراء، دار القلم، ص۳۲۷.

6. «بین الزهراء و الصدیق»، سایت الکتبی.

7. «اطلاعات کتاب دفاعا عن الآل و الأصحاب»، سایت عربیک بوک شاپ.

8. «کتاب دفاعا عن الآل و الرسول»، سایت فیصل نور.

شهادت حضرت فاطمه (س)

شهادت حضرت فاطمه (س) را خدمت امام زمان (عج) و تمام مسلمانان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

شهادت حضرت فاطمه(س) از باورهای غالب و دیرینه در میان شیعیان است که بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص) نه به مرگ طبیعی، بلکه در اثر آسیب‌های وارد شده از سوی برخی از صحابه پیامبر به شهادت رسیده است. اهل‌سنت درگذشت وی را ناشی از غم و اندوه رحلت پیامبر(ص) دانسته‌اند؛ اما شیعیان عامل اصلی شهادت او را عمر بن خطاب می‌دانند و در ایام فاطمیه به عزاداری برای فاطمه(س) می‌پردازند.

شیعیان برای شهادت حضرت زهرا(س) به مواردی استناد کرده‌اند؛ از جمله آنکه بنابر روایتی از امام کاظم(ع)، عنوان صِدّیقه شهیده برای فاطمه(س) به‌کار رفته است. همچنین محمد بن جریر طبری، متکلم امامی قرن سوم هجری، در کتاب دلائل الامامه، روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که در آن، علت شهادت فاطمه(س)، سقط جنین او در اثر ضربه دانسته شده است.

منابع شیعه و اهل‌سنت به جزئیاتی از وقایع منتهی به درگذشت حضرت فاطمه(س) اشاره کرده‌اند؛ از جمله هجوم به خانه فاطمه و امام علی(ع)، سقط شدن جنین (محسن) او و همچنین سیلی‌زدن و تازیانه‌زدن به وی. کهن‌ترین منبعی که در این باره مورد استناد شیعیان قرار گرفته، کتاب سُلَیْم بن قیس هِلالی است که در قرن اول هجری قمری نگاشته شده است. شیعیان همچنین شهادت فاطمه(س) را مستند به روایاتی دانسته‌اند که در منابع اهل‌سنت نیز وجود دارد. کتاب «الهجوم علی بیت فاطمه» در این باره روایاتی از ۸۴ راوی را در منابع اهل‌سنت نقل کرده است.

باور به شهادت حضرت زهرا(س) با شبهاتی مواجه شده و به آنها پاسخ‌هایی نیز داده شده است؛ از جمله در پاسخ به اینکه خانه‌های مدینه در آن روزگار درب نداشته است، سید جعفر مرتضی عاملی (درگذشته ۱۴۴۱ق) تاریخ‌پژوه شیعه، به روایاتی استناد کرده که دَر داشتن خانه‌های مدینه، امری رایج بوده است. همچنین در پاسخ به اینکه اگر فاطمه(س) مورد حمله قرار گرفته است، چرا امام علی(ع) و دیگران سکوت کرده و از وی دفاع نکرده‌اند، علاوه بر بیان آنکه علی(ع) به‌دستور پیامبر اسلام(ص) و برای حفظ مصالح مسلمانان مأمور به صبر و سکوت بوده، گفته شده است بنابر نقلی که در کتاب سلیم وجود دارد، پس از اقدام عمر بن خطاب، علی(ع) به وی حمله کرد و او را زمین زد، اما عمر از دیگران کمک خواست و آنان علی(ع) را بستند. نویسندگان اهل‌سنت مواردی از مناسبات مثبت میان امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) با خلفای سه‌گانه را مستندی برای ردّ شهادت وی دانسته‌اند؛ اما از نظر نویسندگان شیعه مشورت خلفا با علی(ع) دلیل بر همکاری و همدلی او با آنان نیست چرا که راهنمایی درباره احکام دین بر هر عالمی واجب است. همچنین خلفا، علی(ع) را منزوی کرده بودند و در مواردی از سرناچاری با او مشورت می‌کردند نه اینکه او مشاور آنها بوده باشد. همچنین شیعیان درباره ازدواج ام‌کلثوم، دختر امام علی، با عمر بن خطاب، گفته‌اند که این ازدواج با زور و اجبار صورت گرفته و نمی‌تواند نشانهٔ ارتباط نزدیک میان امام علی(ع) و خلفا باشد.